صحبت با خدا


سيف الله ايماني

در يكي از عمليات ها كه مقابله با پاتك سنگين عراق در منطقه ي حاج عمران بود، در حال حركت به سوي خط بوديم. بنده با يكي از فرماندهان گردان لشكر57 ابوالفضل عليه السلام به نام شهيد ميرشاكي مواجه شدم. ايشان تند تند قرآن مي خواند؛ ولي من طبق معمول با ايشان مشغول احوال پرسي شدم. ولي ايشان خيلي سريع فقط جواب سلام مرا داد و مشغول خواندن قرآن شد.

من از اين حالت تعجب كردم. چند روز بعد در حالي كه ايشان در همان عمليات به شهادت رسيده بودند، راننده اي كه آن روز در ماشين بود، پيش آمد و گفت شهيد ميرشاكي به بنده گفت كه به شما عرض كنم: ببخشيد كه آن روز جواب شما را خيلي سريع دادم. چون ايشان هر ماه يك بار قرآن را ختم مي كرد و آن روز داشت جزء سي ام را مي خواند و سعي مي كرد قبل از شروع عمليات آن را به آخر برساند و از اين رو نتوانست جواب احوال پرسي شما را به گرمي بدهد.



[ صفحه 163]




بازگشت