امضاي شهادتنامه


علي دوست محمدي

مرحله ي اول عمليات بيت المقدس بود. شب عمليات از سه راه شادگان به سمت رودخانه كارون پياده راه افتاديم وقتي به كارون رسيديم، هنوز پل آماده نبود و امكان عبور نيروها وجود نداشت. هوا كم كم تاريك مي شد و وقت نماز مغرب و عشا نزديك بود.

به عده اي از بچه ها گويا الهام شده بود كه اين نماز، آخرين نماز شماهاست. بسياري از رزمندگان در رودخانه ي كارون غسل كردند و با غسل و طهارتِ روحي ويژه اي به نماز مشغول شدند. بعد از نماز هم دعاي كميل خوانديم. زمزمه ي



امشب شهادتنامه عشاق امضا مي شود

فردا ز خون عاشقان اين دشت دريا مي شود



فضا را پر كرده بود. نخل ها هم با بچه ها همصدا شده بودند. آن شب من محو نماز بچه ها بودم و فقط به آن ها نگاه مي كردم. ياد آن صحنه ها انسان را منقلب مي كند. بسياري از رزمندگان آن نماز مغرب را در زمين



[ صفحه 155]



نبودند و در آسمان ها پر كشيده بودند. شب هنگام، فرمان حركت صادر شد. تا صبح راه رفتيم و به دشمن رسيديم.

هوا در حال روشن شدن بود كه يكي از فرماندهان اعلام كرد نماز صبح را بخوانيد. ما به جاده ي اهواز خرمشهر نزديك شده بوديم. زير رگبار گلوله ها تيمم كردن و نماز خواندن صفاي خاصي داشت. يادش بخير.



[ صفحه 156]




بازگشت