توفيق عبادت


سيد محمد حسني

چند شبي بود كه نيمه هاي شب از خواب بيدار مي شدم؛ ولي حال اين را كه برخيزم و نماز شب بخوانم نداشتم. در واقع توفيق نداشتم. كوهستاني بودن منطقه و اين كه روي زمين برف نشسته بود و فاصله ي آب با ما زياد بود و سرما و ترس نيز در نخواندن نماز شب من مؤثر بود.

يك روز يكي از رزمنده هاي خيلي با حال را ديدم و قضيه محروم شدن از فيض نماز شب را به او گفتم. او گفت: «تو بايد دو كار اساسي انجام بدهي تا بتواني نماز شب خوان شوي. اول اين كه نمازهاي واجب را در اول وقت به جا آوري و دوم اين كه از خدا توفيق بخواهي.»

آن روز من كلي گريه و زاري كردم و از خدا خواستم كه توفيق نماز شب را به من عطا كند.

نيمه شب بود كه طبق چند شب قبل از خواب بيدار شدم. ولي باز با وسوسه ي شيطان خوابم برد. در خواب همان رفيق با صفا را ديدم كه مي گفت: «من كه گفتم بايد توفيق پيدا كني.»



[ صفحه 142]



در همين لحظه من احساس كردم پاي چپم در حال كشيده شدن است. فكر كردم يكي از دوستان باشد؛ ولي وقتي از جاي خود با عجله بيدار شدم ديدم هيچ كس نيست. آري از آن شب به بعد، با آن مدد الهي توفيق خواندن نماز شب را پيدا كردم.



[ صفحه 143]




بازگشت