جنگ رواني


جانباز قطع نخاع محمد يحيايي

يكي از شيوه هاي جنگ رواني بر ضد نيروهاي دشمن- كه در نزديك ما بودند- پخش صداي اذان و قرآن و مناجات از طريق بلندگوهايي با بُرد زياد بود. ما بلندگوها را به سمت دشمن قرار مي داديم كه از اين طريق معمولاً چند هدف دنبال مي شد. يكي اين كه سر و صداي زياد ايجاد مي كرد و باعث آشفته شدن دشمن مي شد و دوم اين كه از طريق پخش اين نوع صداها باعث شك و دودلي تعدادي از نيروهاي مقابل كه داراي زمينه هدايت بودند مي شديم.

از طرفي ما خودمان هم مجبور بوديم كمي جنبه ي احتياط را رعايت كنيم، چون در مواقع نماز و اذان كه مي شد آتش خمپاره هاي دشمن شروع مي شد. با اين حملات در اين زمان هاي خاص كه براي دشمن شناسايي شده بود از سوي برخي برادران با اعتراض روبه رو شديم كه چرا صداي اذان براي دشمن پخش شود كه آن ها هم متوجه تجمع ما شوند؟

يك روز اتفاق جالبي افتاد. تعدادي اسير گرفته بوديم و در



[ صفحه 112]



صحبت هاي آن ها به نكته ي جالبي برخورد كرديم. آن ها مي گفتند كه فرماندهان ما مي گويند ايراني ها مسلمان نيستند. هيچ شكي نكنيد. آن ها را بكشيد كه جنگ با كفّار است. ولي از روزي كه شما اين كار را آغاز كرده ايد همه ي تبليغات آن ها را خنثي كرده ايد و باعث فرار عده اي از نيروها و نيز اسارت آزادانه ي برخي ديگر شده ايد.



[ صفحه 113]




بازگشت