كار عارفانه


كاظم مقدس

در منطقه ي عمومي مهران در مكاني مستقر بوديم كه در نزديكي ما خانه هاي خالي و قديمي وجود داشت. به علت گرماي هوا، در بيرون ساختمان ها و چادرهايمان مي خوابيديم و گاهي هم بر روي پشت بام شب را به صبح مي رسانديم. شب ها شهيد احمد رضايي با مشقت بسيار، مسافت زيادي را طي مي كرد تا به وضوخانه برسد و بعد از وضو مي رفت و در آن ساختمان هاي متروكه مشغول نماز مي شد. چون محل خلوتي بود، بدون جلب توجه به هيچ مسئله اي و هيچ فردي مخلصانه عبادت مي كرد.

يك شب رفتيم رزم شبانه و از اواسط شب تا حدود ساعت سه صبح مشغول راهپيمايي و تمرين بوديم. ولي بعد از بازگشت هم اين شهيد گرامي نماز شب را ترك نكرد و نه تنها نماز شب خواند، بلكه بين الطلوعين را نيز بيدار بود و بعد از اين همه سختي بعد از طلوع آفتاب ساعت شش و پانزده دقيقه خوابيد.

علاوه بر ايشان فرد با صفاي ديگري نيز در بين ما بود كه با اين شهيد



[ صفحه 105]



بسيار مأنوس بود. او شهيد محمد تهراني بود كه از افراد بشاش و بذله گوي گروه ما بود. شهيد تهراني به بعضي از برادراني كه در پشت لباس بسيجي آن ها نوشته شده بود: به روي سينه و پشت بسيجي نوشته: يا زيارت، يا شهادت.

مي گفت به روي سينه و پشت بسيجي نوشته آهاي عمو تو خيلي گيجي. به اين مفهوم كه تو آن قدر عاشق شده اي كه هيچ كارت از روي عقل نيست، بلكه از روي عرفان توست. مثلاً عبور از كارون كه عقل مي گفت نرو، ولي عشق و عرفان مي گفت برو.



[ صفحه 106]




بازگشت