چراغ بد قلق


علي اكبر اشرفي

يك شب مشغول اقامه نماز مغرب و عشا بوديم. محل، تقريباً به طور كامل تاريك بود و به جز يك چراغ زنبوري چيز ديگري براي روشنايي نداشتيم.

در حين نماز صداي هواپيماهايي به گوش مي رسيد و از آن جايي كه احتمال بسيار زياد مي رفت هواپيماهاي دشمن باشند و نماز هم در مكان باز و آزاد اقامه مي شد، امكان رؤيت نور آن چراغ بود، و چون در منطقه جنگي وجود كم ترين روشنايي باعث لو رفتن مكان نيروها مي شد بايد هر چه زودتر آن چراغ خاموش مي شد.

يكي از رزمنده ها نماز خود را شكست و خود را پرت كرد به طرف چراغ تا آن را خاموش كند ولي موفق نشد. وقتي خاموش كردن چراغ به طول كشيد يكي ديگر از رزمنده ها خيلي سريع به طرف چراغ خيز برداشت، ولي باز هم چراغ خاموش نشد. ظاهراً اين چراغ قلق و لِمِ خاصي داشت كه نفر سوم هم مجبور شد نماز خود را رها كند.

آن شب سه نفر نماز خود را رها كردند و بالاخره نفر سوم موفق شد



[ صفحه 100]



چراغ را خاموش كند تا محل نيروهاي خودي فاش نشود و با بمباران هواپيماها به كسي آسيب نرسد.



[ صفحه 101]




بازگشت