امداد غيبي


داود خدابخشيان

چند روزي بود كه زمزمه هايي مبني بر انجام عمليات به گوش مي رسيد. همه خداخدا مي كردند كه آن ها هم جزوِ افراد شركت كننده در اين عمليات باشند.

يك روز بعد از نماز مغرب و عشا بود كه خبر دادند عمليات آغاز شده و نيروهاي انتخابي اعزام شده اند. ما چون نزديك منطقه ي عملياتي بوديم، متوجه شديم كه آن غروب هنوز هوا به قدر كافي تاريك نيست كه براي عمليات مناسب باشد.

رزمندگان چون مادري كه در حال جدا كردن فرزندش از او هستند شروع به گريه و مناجات و نماز كردند و مي گفتند اگر بچه ها در اين روشنايي وارد عمليات شوند همگي به شهادت مي رسند.

چند لحظه اي نگذشت. همه متعجب آسمان را نگاه كرديم. آسمان صاف در حال تبديل شدن به آسمان ابري بود. دو قطعه ابر بسيار انبوه و بزرگ در حال گسترش در منطقه بود. جهت حركت شان هم به طرف



[ صفحه 95]



منطقه ي عملياتي بود.

منطقه كاملاً تاريك شد و بچه ها خوشحال كه طولي نمي كشد كه منطقه ي جلوتر هم ابري خواهد شد. آن عمليات كه عمليات والفجر مقدماتي بود با اين امداد غيبي و ثمره آن- كه پيروزي بر لشكر كفر بود- باعث تقويت نيروها و خوشحالي آن ها و ملت قهرمان ايران شد.



[ صفحه 96]




بازگشت