باور كنيد من نماز شب نمي خوانم


عليرضا بهرامي نسب

هر كس به نوعي نماز شب خواندن خود را كتمان مي كرد. شوخي ها و مزاح هاي جالبي بر سر اين موضوع انجام مي گرفت. مثلاً به پاي بعضي از بچه ها هنگامي كه خواب بودند قوطي كنسرو و كمپوت مي بستند كه به محض بلند شدن در نيمه هاي شب سر و صدا كند و همه را از خواب بيدار كند تا نماز شب بخوانند. يا چند بار دو سه نفر از بچه ها را با طناب به هم مي بستند تا وقتي كه يكي از آن ها بلند مي شد ديگران را هم بيدار كند و بقيه متوجه مي شدند كه چه كسي براي نماز شب زودتر بيدار مي شود. ولي همان فرد از همه بيشتر اين موضوع را كتمان مي كرد. با وجود اين همه پنهان كاري ها، نيمه هاي شب هيچ كس در چادر نبود و هر كس جاي خلوتي را گير آورده و مشغول عبادت شبانگاهي خودش بود.



[ صفحه 88]




بازگشت