فرصت الهي
عزت ا... شاكري
قبل از عمليات والفجر در اهواز مستقر بوديم. نماز جماعت تمام شده بود ولي عده ي زيادي از برادران هنوز مشغول عبادت و تعقيبات بودند. فرمانده ما فردي بود به نام اخوي عرب. و در همان زمان مرحوم آيت الله طاهري امام جمعه ي فقيد شهر شاهرود هم پيش ما بودند.
وقتي كه به اخوي عرب خبر داده بودند كه عمليات خط شكني به عهده ي نيروهاي شماست، او اين خبر را به آيت الله طاهري داده بود و ناگهان ديديم ايشان وارد نمازخانه شد و با گريه بسيار عجيبي گفت: «بچه ها خوشا به حالتان. بچه ها مژده بدهيد.»
و خلاصه نمي توانست خودش را كنترل كند. اخوي عرب هم حضور داشت. بعد از مدتي كه همه كنجكاو و كنجكاوتر شده بودند خبر فوق را به ما دادند. نمازخانه با كمك موتور برق روشن مي شد. اخوي عرب برق ها را خاموش كرد و گفت هر كس مي خواهد مي تواند برود، چون در اين رفتن برگشتن نيست. ولي بچه ها همه اخوي عرب
[ صفحه 68]
را بلند كردند و بسيار خوشحال شدند.
در آن شب ما حادثه اي شبيه كربلا را در نمازخانه ي خود داشتيم و چون بلافاصله بعد از عبادتِ بچه ها هم بود، همگي شاد و مسرور بودند از اين كه خداوند به آن ها توفيق داده است؛ توفيق كاري كه احتمال شهادت در آن بسيار است.
[ صفحه 69]