خواست و قضاي الهي


حجت الاسلام والمسلمين ابوالقاسم نيكخو

چند وقتي بود كه در منطقه ي مريوان بودم. يكي از مقرهاي نيروهاي ما مدرسه اي بود كه در آن جا استقرار داشتيم. من در آن ايام امام جماعت آن مقر بودم.

يك روز تازه براي ما نيرو آمده بود. آن ها با تعاريفي كه شنيده بودند فكر مي كردند به محض ورود بايد درگير شوند و وارد جنگ بشوند. ولي در هنگام ورود آن ها وضعيت عادي بود و هيچ مشكلي وجود نداشت.

آن ها خواستند از اين موقعيت استفاده ي مناسب كرده باشند. بنابراين شروع كردند به تميز كردن اسلحه ها. موقع نماز مغرب و عشا شد و يكي از برادران اذان گفت. اين نيروها كه مي خواستند خود را براي نماز آماده كنند اسلحه هاي خود را به همان حالت نيمه باز رها كردند و به صف جماعت پيوستند.

نماز در يك مكان بزرگ برگزار مي شد. مشغول نماز شديم كه از حياط يكي از خانه هاي روبه رو يك آرپي جي شليك شد. با خواست



[ صفحه 62]



خدا گلوله ي آرپي جي به ما اصابت نكرد. نور اين انفجار همه جا را روشن كرد و بچه ها هم بلافاصله خيز رفتند.

به علت اين كه اسلحه ها نيمه باز بود، ما اسلحه دم دست نداشتيم. به همين دليل نماز دوم خوانده نشد و ابتدا بالاي پشت بام تأمين گذاشتيم و اسلحه ها هم جمع شد. نماز دوم به حالت «نيمه آماده باش» برگزار شد و اسلحه ها در كنارمان قرار داشت.



[ صفحه 63]




بازگشت