نماز مجوز از امام زمان


شهيد علي اصغر توليت

دو تن از رزمندگان شهيد به نام هاي عبدالحسين پيشگر و حسين علي اكبري بودند كه اين دو با هم وارد آموزش شدند. دو نفرِ آن ها از يك محل و به قول معروف بچه محل بودند.

شهيد اكبري خيلي شوخ طبع بود. اين شهيد آن قدر شوخ طبع بود كه فكر مي كردي به زور نماز مي خواند، اما خودم يك شب شاهد بودم كه آن چنان زار مي زد و گريه مي كرد كه گويي عزيزترين دوستانش را از دست داده است.

شهيد پيشگو هم كه داراي روحيات معنوي خوبي بود از شهيد اكبري مسن تر بود، ولي هر دو، عشق عجيبي به انقلاب و دفاع مقدس داشتند.

ما به همراه آن دو رزمنده حدود 80 نفر بوديم كه در پادگاني در تهران استقرار داشتيم و نوبتي، هر از چند گاهي به جبهه مي رفتيم. تازه از جبهه برگشته بودند كه مشخص شد عمليات آزادسازي خرمشهر



[ صفحه 57]



قرار است انجام شود. با اصرار فراوان از من خواستند كه دوباره بروند جبهه. ولي من قبول نكردم و مجوز حضور در جبهه را به آن ها ندادم و گفتم: «حتماً بايد همين جا بمانيد كه به شما نياز داريم.»

آن ها كه ديده بودند نمي توانند از من اجازه بگيرند بعد از ظهر رفته بودند جمكران. آن جا از آقا امام زمان (عج الله تعالي فرجه) خواسته بودند كه آن ها را به منطقه راه دهد. نمازي خوانده و اشكي ريخته بودند و همان شب مجوز را از آقا امام زمان گرفته بودند. فردا من كمي كار داشتم و دير رفتم سر آموزش. آن ها از غيبت من نهايت استفاده را كرده و از يكي ديگر از برادران اجازه گرفته بودند. من كه ديرتر آمدم پادگان متوجه غيبت آن ها شدم و وقتي از علت غيبت آن ها پرسيدم گفتند: «رفته اند جبهه.»

آري! رفتند و ديگر برنگشتند. در عمليات آزادسازي خرمشهر به شهادت رسيدند و ثابت كردند كه با عشق به خوبي ها و تضرع به درگاه دوست مي توان وارد حريم يار شد و در كنار صالحان و شهداء قرار گرفت.



[ صفحه 58]




بازگشت