غرق در درياي عشق


محمد ايوبي راد

در آذر ماه سال 1361 در جبهه نفت شور مقابل پاسگاه سلمان در واحد ادوات تيپ 18 ثامن الائمه مشغول خدمت بوديم. در بين ما برادري به نام حميد شهير طوسي بود كه بعدها به فيض شهادت نائل آمد.

روزي در يك سنگر روباز حدود چهار پنج نفر مشغول نماز بوديم كه به ناگاه صداي فرود يك خمپاره در نزديكي هاي سنگر به گوش رسيد تا جايي كه گرد و غبار حاصل از اين انفجار اجازه ي ديدن هيچ چيزي را به ما نداد. به همراه عده اي از بچه ها بلافاصله متفرق شديم و بعضي ها هم سريعاً دراز كشيدند.

بعد از فرو نشستن گرد و غبار و سر و صدا متوجه شديم كه حميد به نمازش ادامه مي دهد. خوب كه دقت كرديم ديديم از پاي چپش خون جاري شده. هر چه او را صدا زديم متوجه نشد، تا اين كه نمازش را تمام كرد. بعد از نماز از صحبت ها و عكس العمل هاي او متوجه شديم اصلاً صداي انفجار و حوادث بعد از آن را احساس نكرده و از حضور



[ صفحه 48]



قلبش چيزي كم نشده. حتي متوجه نشده بود كه مجروح شده و پاي او در حال خونريزي بوده و هست. بعد از چند دقيقه كه اوضاع آرام شده بود او و تعداد ديگري از مجروحان در حال حمل شدن جهت مداوا بودند كه اين شهيد بزرگوار بر روي برانكارد از حال رفت و بي هوش شد.



[ صفحه 49]




بازگشت