نماز با بركت


محمود عبداللهيان

پس از عمليات والفجر مقدماتي در يكي از مقرها مستقر بوديم.

يك روز باران تندي باريد و آب زيادي وارد سنگرها شد. در اثر ورود آب بخش زيادي از پتوها خيس شد و شب براي خواب با كمبود پتو مواجه شديم.

نيمه هاي شب بود كه از سردي هوا از خواب بيدار شدم و متوجه شدم يكي از برادران نيز بيدار است. او آرام از رختخواب خود برخاست و هر سه پتوي خود را به روي ديگر رزمندگاني كه از سرما مچاله شده بودند انداخت. من هم بي نصيب نماندم و يكي از پتوها را به روي من انداخت.

فكر كردم صبح شده كه او از خواب بيدار شده است و پتوهاي خود را به روي ديگران مي اندازد. ولي ديدم رفت بيرون، وضو ساخت و مشغول نماز شب شد.

او شهيد غلامرضا ابراهيمي بود كه آن شب هم بعد از اين ايثار تا اذان صبح به عبادت و تهجّد و راز و نياز مشغول بود. روحش شاد.



[ صفحه 31]




بازگشت