تكبيرةالاحرام حقيقي


محمدرضا رحيمي

در سال 1365 بود كه براي اولين بار توفيق يافتم در جبهه حاضر شوم. اين اعزام مصادف شده بود با حمله ي مجدد دشمن به شهر مهران و به تصرف درآوردن آن. به همراه يكي از يگان ها از جنوب به غرب اعزام شديم كه اين جابه جايي جهت دفع دشمن و جلوگيري از تجاوز بيشتر آن ها بود.

اتفاقاً ماه مبارك رمضان در خرداد ماه همان سال و همزمان با اين حملات و جابه جايي ها واقع شده بود. رزمندگان روزها را روزه بودند ولي با اين كه فرصت افطار تا اذان صبح زمان زيادي نبود، ولي اصلاً از برنامه هاي عبادي شبانگاهي خودشان غافل نمي شدند.

از جمله ي اين رزمندگان برادري بود به نام شهيد رمضانعلي نوري. اين شهيد عزيز به همراه ساير رزمنده ها بسيار مقيد به انجام دعاها و آداب ماه مبارك بود. شب ها در كناره ي ديواره ي بيروني سنگرها آن چنان عارفانه و مخلصانه پروردگار خويش را مي خواند كه مشخص بود كاملاً از دنيا بريده است. راز و نيازهايش به ويژه در نمازهاي شب هاي



[ صفحه 28]



قدر ديدني بود. عده زيادي دعاي جوشن كبير مي خواندند؛ عده اي به راديو گوش مي كردند و خلاصه آن چنان در مقابل قدرت لايزال الهي زار مي زدند كه گويي در دنيا نيستند.

مهم ترين عامل وصل آن ها هم همين نمازها و تكبيرةالاحرام هاي واقعي آن ها بود. وقتي وارد نماز مي شدند ديگر هيچ چيز را نمي ديدند. به ويژه كه روزها را روزه داشتند و فضا هم بسيار مناسب بود.

هر فردي كه اين صحنه هاي زيبا را مي ديد شايد براي او روايت فتح مكه تداعي مي شد. آن ها حتماً مصر بودند كه دعاي هر روز، نمازهاي شب قدر و دعاي سحر فراموش نشود.

آري اين بود سرّ هجرت عاشقان الله كه با وجود هجوم يكپارچه ي دشمن، و تغذيه ي بسيار اندك توانسته بودند دل از دنيا ببرند و در دل نيمه شب اشك فراق بريزند.



رفتند تا به درگه معشوق عاشقان

ما مانده ايم و يك دل پرسوز، واي ما





[ صفحه 29]




بازگشت