اين هم شب زنده داري حضرت سجاد


در جنات الخلود است كه عابدترين اهل زمان خود بود هر شب يك ختم قرآن نمودي جوري قرآن مي خواند كه از صداي دل ربايش سقاها با مشكهاي پر آب بر دوش مي ايستادند و گوش مي كردند و در هر شبانه روزي هزار ركعت نماز مي خواند.

و در كتاب كشف الغمه آمده كه هرگاه براي شب زنده داري بلند مي شد اول مسواك مي كرد و بعد وضو مي گرفت بعد به نماز مشغول مي شد، و كان يقضي ما فاته من صلاة نافلة النهار في الليل، آن چه نافله اي در روز فوت مي شد شبها قضا مي كرد، و به حضرت باقر عليه السلام مي فرمود: يا بني ليس هذا عليكم بواجب اي پسرم اينها بر شما واجب نيست ولي دوست دارم كسي كه به چيزي عادت كرد آن را ادامه دهد، و كان لا يدع صلاة الليل في السفر و الحضر، نماز شبش را در سفر و حضر ترك نمي كرد.

و در ارشاد آمده كه روزي حضرت باقر عليه السلام به محضر پرنور پدر بزرگوارش شرفياب شد فإذا هو قد بلغ من العبادة ما لم يبلغه أحد، فرآه قد اصفر لونه من السهر و رمضت عيناه من البكاء و دبرت جبهته و انحزم أنفه من السجود و ورمت ساقاه و قدماه من القيام في الصلاة.

ديد عبادت به طوري در آن حضرت اثر كرده كه رنگ مباركش از بيداري زرد و چشمش از گريه مجروح شده، پيشاني مباركش از زيادي سجود پينه بسته و پاهاي مباركش از كثرت قيام در نماز شب ورم كرده و بيني او شكاف پيدا كرده، حضرت ابوجعفر عليه السلام مي فرمايد: چون او را در اين حال ديدم



[ صفحه 194]



نتوانستم گريه نكنم، فراوان گريه كردم.

إذا هو يفكر فالتفت إلي بعد هنيئة من دخولي فقال يا بني أعطني تلك الصحف التي فيها عبادة علي بن أبي طالب عليهماالسلام، پدرم سرگرم فكر و انديشه بود، بعد به من فرمود بعضي از كتابهاي عبادت علي بن ابي طالب عليه السلام را به من بده، چون آوردم قدري ملاحظه كردند و فرمود: من يقوي علي عبادة علي عليه السلام، كي را توان عبادت علي عليه السلام است.

و در كتاب علل الشرائع از علي بن حمزه روايت شده كه بعد از مرگ حضرت علي بن الحسين عليه السلام از كنيزي جوياي حال آن حضرت شدم گفت: أطنب، أو اختصر، گفت: سخن كوتاه گويم يا مفصل؟ گفتم: مختصر بگو، قالت: ما أتيته بطعام نهارا قط و لا فرشت فراشا بليل قط، نه در روز برايش غذا آوردم و نه در شب بستر برايش پهن كردم. [1] .

و روايت شده شبي منصور را خواب نمي برد به ربيع دستور داد در همين دل شب جعفر بن محمد را حاضر كن، ربيع گفت: دل شب وارد خانه ي امام صادق عليه السلام شدم بدون اجازه وارد خانه ي آن حضرت شدم، ديدم در آن دل شب صورت روي خاك گذاشته چهره ي مباركش خاك آلود شده بعد هم دستها را بلند كرد و در حال ابتهال بود.


پاورقي

[1] وقايع الايام ج صيام ص 52.


بازگشت