از عايشه بشنويد


هنگامي كه خبر شهادت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به مدينه رسيد مدينه يكپارچه ماتم شد مانند روزي كه رسول خدا صلي الله عليه و اله از دنيا رفت [1] ، مردم مدينه به در خانه عايشه آمدند متوجه شدند كه او پيش از همه خبردار شده، روز بعد عايشه هنگام چاشت آمد كنار قبر پيامبر، مردم به سوي عايشه آمدند، عايشه قدرت حرف زدن نداشت و به كسي هم جواب نمي داد، از كثرت گريه، مردم دورش را گرفته اند تا اين كه به در حجره ي رسول خدا آمد حلقه هاي در را گرفت فرياد زد سلام بر تو اي رسول خدا سيد انبياء و پيامبران، سلام بر تو اي بزرگ شفيعان، قتل والله ابن عمك، آن كسي كه فضيلت و برتري او فراموش نشدني است، به خدا حبيب تو مرتضي كشته شد، به خدا همسر فاطمه ي زهرا كشته شد، بعد دستور داد خيمه اي سرپا كردند ميان خيمه رفت و فرياد زد: مردم چرا



[ صفحه 184]



اجتماع كرده ايد؟ و چه مي گوئيد؟ گفتند: مي خواهيم بدانيم نظر تو درباره ي اميرالمؤمنين چيست؟ گفت: شما اميد داريد چه بگويم درباره ي علي، به خدا او سيد اوصياء بود، پسر عموي خاتم الانبياء بود، امام پرهيزكاران و اصفياء بود، همسر فاطمه ي زهرا بود، شمشير كشيده ي خدا بر اعدا بود، امير نيكان و قاتل كافران بود، يكي از عشره ي مبشره بود، پيشتاز در جهاد و در اجتهاد بود، سرچشمه ي فكر و انديشه بود، محكم كننده ي رشته هاي دين بود، مولاي مؤمنين و أنزع بطين بود، نيرومند در دين خدا قائم به امر خدا بود، اي گروه مردم بين من و علي رفت و آمدهائي در دل شبهاي تاريك بود، در اطراف بصره بارها و بارها كه همه در خواب بودند، دوري سفر آخرت مانع از خواب او مي شد، و شب زنده داري مي كرد، نزديك او رفتم در برابرش ايستادم ناگاه ديدم در آن دل شب صورت و چهره اش را روي خاك نهاده و گريه مي كند و قلبش مي طپد مانند مار گزيده به خود مي پيچد، مثل زن بچه مرده داد مي كشد و مي گويد: چهره بر خاك نهاده ام و دلم خاشع و خاضع و نفسم تسليم فرمان تو است، چگونه مي شود فردا از عذاب تو فرار كرد و از سختي مجازات و كيفرت در أمان ماند، عايشه گفت: نزديكش رفتم سرش را از روي خاك برداشتم خاك از چهره اش پاك كردم و برگشتم، اين است حال شب علي، چه بايد كرد در شبهاي تار و ظلماني [2] .


پاورقي

[1] پوشيده نماند كه رسول الله را عايشه و حفصه همسران حضرت شهيد كردند.

[2] اربعون حديثا حكايت 10 ص 93.


بازگشت