طاووس يماني چه ديد


از طاووس يماني روايت شده كه در نيمه هاي شب ديدم كسي را كه به پرده كعبه چسبيده و مي گويد:



ألا يا أيها المأمون في كل حاجة

شكوت إليك الضر فاسمع شكايتي



ألا يا رجائي أنت كاشف كربتي

فهب لي ذنوبي كلها و اقض حاجتي



فزادي قليل ما أراه مبلغني

أللزاد أبكي أم لبعد مسافتي



أتيت بأعمال قبيح ردية

فما في الوري خلق جني كجنايتي



أتحرقني بالنار يا غاية المني

فأين رجائي منك أين مخافتي



1 - آهاي كسي كه نگهدارنده ي مني در تمام حاجتها، به سوي تو سختي ها را شكايت مي كنم بشنو شكايتم را.

2 - اي اميد من تو برطرف كننده ي غم من هستي، تمام گناهانم را ببخش و حاجاتم را برآور.

3 - زاد و توشه ي من كم، مرا به منزل نمي رساند، نمي دانم به كمي زاد و توشه گريه كنم يا دوري سفر.

4 - با كردارهاي زشت آمده ام كه رد كننده است، و نيست در ميان خلق جنايت كننده اي مانند من.

5 - اي نهايت آرزوها آيا مرا به آتش مي سوزاني، اگر چنين باشد پس اميدواري من به تو چه مي شود.



[ صفحه 168]



طاووس يماني مي گويد: دقت كردم ببينم كيست در اين دل شب عاشقانه مي نالد، ناگاه ديدم علي بن الحسين عليه السلام است، جلو رفتم عرض كردم: يابن رسول الله شما چرا ناله مي كنيد؟ اين همه جزع و بيتابي يعني چه، تو پسر پيامبري، مضافا بر اين، تو داراي چهار خصلت هستي: يكي رحمت خدا، دوم: جدت پيامبر است، سوم: پسر اوئي، چهارم: تو بچه اي صغير بيگناهي، فرمود: اي طاووس من در كتاب خدا نگاه كردم از اين چهار تا چيزي نديدم، زيرا كه خداي تعالي مي فرمايد: (و لا يشفعون إلا من ارتضي و هم من خشيته مشفقون) شفيعان شفاعت نمي كنند مگر آن چه را كه خدا به شفاعتش راضي است، و هم ايشان از خوف خدا بيمناكند.

و اما بودن پسر رسول خدا همانا خداي تعالي مي فرمايد: (فإذا نفخ في الصور فلا أنساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون فمن ثقلت موازينه فأولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فأولئك الذين خسروا أنفسهم في جهنم خالدون).

يعني هنگامي كه در صور دميده شود حسب و نسب به درد نمي خورد، و از حسب و نسب كسي نمي پرسند، هر كس ميزان عمل خوبش سنگين بود آنان رستگارانند، و هر كس ميزان عملش سبك بود به نفسشان زيان رسانده اند براي هميشه در جهنم باشند.

و اما اين كه گفتي من كودكم، من ديدم كه هيزم هاي بزرگ نمي سوزد مگر به وسيله ي هيزمهاي كوچك، بعد چنان ناله زد كه غش كرد. [1] .



[ صفحه 169]




پاورقي

[1] صحيفه ي جامعه ي سجاديه ص 514.


بازگشت