مناجات حسين بن علي


انس ابن مالك مي گويد: شبي با حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام راه مي رفتيم كنار قبر خديجه ام المؤمنين رسيديم حضرت فرمود: از من دور شو، در كناري خود را مخفي و پنهان كردم، حضرت شروع به نماز كرد نمازش طولاني شد ناگاه صدايش را شنيدم كه در حال مناجات مي گفت:



يا رب يا رب أنت مولاه

فارحم عبيدا أنت ملجاه





[ صفحه 154]





يا ذاالمعالي عليك معتمدي

طوبي لمن كنت أنت مولاه



طوبي لمن كان خائفا أرقا

يشكو إلي ذي الجلال بلواه



إذا اشتكي بثه و غصته

أجابه الله ثم لباه



اي پروردگاري كه تو مولا و آقاي او هستي رحمي كن بنده ي كوچكي را كه به تو پناه آورده.

اي خداي بلند پايه اعتماد من به تو است، خوشا به حال بنده اي كه آقا و مولايش تو باشي.

خوشا به حال شب زنده داري كه بيمناك است از عذاب، به سوي مولاي صاحب جلالش شكوه و درد دل مي كند.

هرگاه از غم و غصه شكايت كند خدا او را جواب مي دهد و لبيك مي گويد.

ناگاه هاتف و منادي غيبي او را پاسخ داد:



لبيك عبدي أنت في كنفي

و كل ما قلت قد علمناه



صوتك تشتاقه ملائكتي

فحسبك الصوت ما قد سمعناه



دعاك عندي يجول في حجب

فحسبك الستر قد سفرناه



سلني بلا خوف و لا رهب

و لا حساب إني أنا الله



جواب آمد: لبيك اي بنده ي من تو در پناه مني، هر چه در مناجاتت گفتي همه را دانستيم.

فرشتگان آسمان مشتاق و عاشق صداي تواند، كافي است اين كه ما صداي ترا شنيديم.

دعاي تو در حجاب هاي آسمان در جولان است، پس كافي است اين كه ما براي تو پرده ها را پس زديم.



[ صفحه 155]



بخواه از من بدون ترس و بيم، و بدون حساب كه همانا من خداي بخشاينده ام. [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار ج 44 ص 193.


بازگشت