امام و نماز اول وقت


روشن است كه هر كس براي نماز اهميت قايل مي شود، بايد سعي در انجام به موقع آن داشته باشد و از تأخير اين امر مهم الهي اجتناب ورزد. امام خميني رحمه الله در كتاب شريف سر الصلاة مي نويسند:

بدان كه مراقبت اوقات صلوات، كه ميقات حضور رب و ميعاد جناب ربوبيت است، از مهمات نزد اهل مراقبه است كه اهل مناجات و سلوك انتظار آن را مي كشيدند و خود و قلوب خود را مستعد براي دخول آن مي كردند و با حال طهارت ظاهر و باطن از آن استقبال مي نمودند و از اشتغالات ديگر يك سره كناره مي كردند و قلب را به كلي منقطع از غير و متوجه به ميعادگاه حق مي كردند. [1] .

وقتي اين سخن حضرت امام رحمه الله را با عمل ايشان مقايسه مي كنيم، مي بينيم آنچه از توصيف اهل مناجات و سلوك در انتظار



[ صفحه 38]



براي رسيدن وقت نماز، در كلام و قلم آن حضرت جاري است، در روحيات و رفتارشان نيز جريان دارد؛ چنان كه در دوران شدت بيماري ايشان، نقل مي كنند كه:

از يك ساعت قبل از ظهر، هر كس پيش امام مي رفت، از او مي پرسيدند: «چه قدر به ظهر مانده؟» و هدفشان هم اين بود كه در نماز اول وقتشان تأخيري رخ ندهد. [2] .

آن قدر اين حساسيت نسبت به نماز اول وقت و توجه به آن براي ايشان عادت و ملكه شده بود كه براي ديگران نيز اين موضوع واضح است. نقل مي كنند:

به نماز اول وقت خيلي علاقه داشتند. حتي در آخرين روز، تقريبا ساعت ده شب، نماز مغرب و عشا را با اشاره خواندند. در حالت بي هوشي بودند كه يكي از پزشكان بالاي سرشان رفت و براي اين كه شايد به وسيله ي نماز بشود آقا را به هوش آورد، گفت: «آقا! وقت نماز است.» همين كه اين را گفت، آقا به هوش آمدند و نمازشان را با اشاره ي دست خواندند. از صبح آن روز هم مرتب از ما سؤال مي كردند كه چه قدر به ظهر مانده؟ چون خودشان ساعت دم دستشان نبود و آن قدرت را نداشتند كه به ساعت نگاه كنند، يك ربع به يك ربع از ما مي پرسيدند، نه به خاطر اين كه نمازشان قضا نشود، به خاطر اين كه نماز را اول وقت بخوانند. [3] .



[ صفحه 39]



در مورد انقطاع از غير خدا و كنار زدن اشتغالات دنيوي براي نماز اول وقت، خاطرات زيبايي از حضرت امام رحمه الله به يادگار مانده است كه برخي از آن ها شنونده را به حيرت و تعجب وا مي دارد.

شهيد علي صياد شيرازي رحمه الله در خاطرات زمان حياتش درباره ي امام نقل مي كند:

در يكي از جلسه ها، كه حضرت آية الله خامنه اي نيز به عنوان رئيس جمهور وقت در آن شركت داشتند، آقاي هاشمي رفسنجاني به عنوان رئيس مجلس، فرماندهان سپاه و ديگر نيروها و من به عنوان فرمانده ي نيروي زميني نيز حضور داشتيم. جلسه در اتاق كوچك امام تشكيل شده بود. ايشان روي مبل نشسته بودند و ما در برابرشان بر روي زمين حلقه زده و نشسته بوديم. نمي دانم كه نوبت گزارش كدام يك از ما بود كه امام ناگهان از اتاق خارج شدند. برخورد حضرت امام رحمه الله براي ما بسيار تكان دهنده بود. فرد گزارش دهنده نتوانست جمله ي ناتمام خود را تمام كند؛ چرا كه مات و مبهوت مانده بود كه چه بگويد و براي چه كسي بگويد. اولين كسي كه لب به سخن گشود و حرف زد، آقاي هاشمي رفسنجاني بودند. ايشان گفتند: آقا، كسالتي ايجاد شده است؟ حضرت امام رحمه الله با تندي برگشتند و با قاطعيت جواب دادند: «خير، وقت نماز است.» من ناخودآگاه به ساعتم نگاه كردم، افق تهران را از پيش مي دانستم و مي توانم بگويم كه ساعت و وقت بلند شدن امام براي نماز با افق تهران دقيقه اي تفاوت نداشت. در هر صورت، اين برخورد امام در ما حال و وضع



[ صفحه 40]



عجيبي را به وجود آورد. ايشان به طرف سجاده اي كه پهن بود، رفتند. ما از ايشان پرسيديم: اجازه مي دهيد در محضرتان نماز بخوانيم؟ ايشان فرمودند: «مخالفتي ندارم.» بعد همه ي ما به سرعت آماده شديم و با حضرت امام نماز را اقامه كرديم. در آن جلسه ي جنگي، دائم سؤال هاي بسياري در ذهن من چرخ مي زد: چرا در جلسه اي به اين مهمي، جلسه ي جنگي، حضرت امام مي توانند جلسه را قطع كنند و به نماز بروند؟ چرا امام به عنوان ولي امر مسلمين، با آن همه علم و دانشش، جلسه ي به آن مهمي را كه مربوط به مسلمين بود قطع كردند، آن هم به خاطر نماز اول وقت؟ چگونه حتي به آن سخن گو اجازه ندادند كه حرف هاي آن سخن گو تمام بشود؟ در واقع، حالت عبادي امام چنان بود كه نمي توانستند از چند لحظه پيش به سخنان سخن گو توجه داشته باشند. [4] .

آيا آنچه اين شهيد بزرگوار از ناتمام گذاشتن حرف سخن گوي اين جلسه نقل مي كند و مي فرمايد: «در واقع، حالت عبادي امام چنان بود كه نمي توانستند از چند لحظه پيش به سخنان سخن گو توجه داشته باشند» به جز انقطاع از غير خدا در وقت ميعاد حضور است؟

بايد گفت: هيچ اشتغالي موجب فراموشي ساعات ملاقات بين عاشق و معشوق نيست. شايد هر كدام از ما در موقعيت امام



[ صفحه 41]



خميني رحمه الله قرار مي گرفتيم، تأخير نماز را بر خود واجب مي دانستيم، اما اهميت نماز آن قدر در ذهن حضرت امام رحمه الله جايگاه خويش را يافته و خدا چنان بر مملكت عقل و روح ايشان حاكم بود كه همه ي دنيا را در وقت نماز پشت سر مي انداختند. شاهد بر اين مدعا خاطره و توضيحاتي است كه يادگار از دست رفته ي امام عزيز، سيد احمد خميني، بيان نموده است:

روزي كه شاه فرار كرد، ما پاريس در نوفل لوشاتو بوديم. پليس فرانسه خيابان اصلي نوفل لوشاتو را بست. تمام خبرنگاران كشورهاي مختلف آن جا بودند. خبرنگاران خارجي از افريقا، از آسيا، از اروپا و امريكا و شايد صد و پنجاه دوربين فقط صحبت امام را مستقيم پخش مي كردند. باور كنيد به تعداد اين جمع خبرنگار در آن جا بود، براي اين كه خبر بزرگ ترين حادثه ي سال را مخابره كنند. شاه رفته بود و مي خواستند ببينند كه امام چه تصميمي دارند. امام بر روي صندلي ايستاده بود؛ در كنار خيابان، تمام دوربين ها بر روي امام زوم شده بود. امام چند دقيقه صحبت كردند و مسائل خودشان را گفتند. من كنار امام ايستاده بودم. يك مرتبه برگشتند و گفتند: «احمد، ظهر شده؟» گفتم: بله، الان ظهر است. بي درنگ امام گفتند: «و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.» شما ببينيد در چه لحظه اي امام صحبت هايشان را رها كردند، براي اين كه نمازشان را اول وقت بخوانند؛ يعني در جايي كه تلويزيون هاي سراسري، كه هر كدام ميليون ها آدم بيننده دارد،



[ صفحه 42]



C.N.N بود، B.B.C لندن بود، تمام تلويزيون ها، چه در امريكا و چه در اروپا بودند، خبرگزاري ها همه بودند، آسوشيتدپرس، يونايتدپرس، رويتر و تمام خبرنگاران روزنامه ها، مجلات، راديو - تلويزيون ها؛ در چنين موقعيت حساسي، امام حرفشان را قطع كردند و رفتند سراغ نماز. [5] .

زيباتر از اين خاطره آن است كه حتي حالت هاي شديد بيماري نيز اين نمازگزار واقعي را از نماز اول وقت باز نمي داشت. در مورد ايشان نقل مي كنند:

ساعت ده دقيقه به هشت بود كه آقا را به اتاق سي سي يو آوردند. من بغل گوش امام عرض كردم: آقا وقت نماز است، آقاي انصاري بيايد كه وضو بگيريد؟ آقا با ابرو اشاره اي كردند. دكتر الياسي گفت: آقا همه ي حرف ها را مي شنوند، ولي نمي توانند جواب دهند. آن موقع بود كه ديدم امام با انگشت دست راست اشاره مي كنند و تصور ما اين بود كه دارند نماز مي خوانند. [6] .


پاورقي

[1] سر الصلاة، ص 63 - 62.

[2] امام در سنگر نماز، ص 26، خاطره ي فرشته اعرابي.

[3] همان، ص 27، خاطره ي نعيمه اشراقي؛ مجله ي زن روز، ش 1267، خرداد 1369، خاطره ي نعيمه اشراقي.

[4] همان، ص 18 و 19، خاطره ي علي صياد شيرازي.

[5] همان، ص 22 و 23، خاطره ي سيد احمد خميني؛ روزنامه ي كيهان، ش 3659، 21 تيرماه سال 1368، خاطره ي سيد احمد خميني.

[6] پا به پاي آفتاب، ج 2، ص 134، خاطره ي مصطفي كفاش زاده؛ امام در سنگر نماز، ص 24 و 25، خاطره ي مصطفي كفاش زاده.


بازگشت