نيايش، وسيله انس انسان با معبود (علامه محمد تقي جعفري)


استاد علامه محمدتقي جعفري، فيلسوف شهير معاصر چنين مي فرمايند:

آن حالت روحي كه ميان انسان و معبودش رابطه ي انس ايجاد نموده و كشش برقرار مي سازد، نيايش ناميده شده است. اگر مي خواهيد تمام شئون زندگي شما اصالتي به خود گرفته و قابل تفسير باشد، برويد دمي چند در حال نيايش باشيد، اگر مي خواهيد در امتداد زندگاني خود لحظاتي را هم از جدي ترين هيجان روحي بهره مند شويد دقايقي چند



[ صفحه 25]



روح خود را به نيايش وادار كنيد. [1] استاد همچنين براي نيايش آثار ذيل را رقم زده اند:

1- تقاضاي رسيدن به كمال كه هدف نهايي خلقت انسان است.

2- نيرو گرفتن از ماوراي طبيعت و جهان متافيزيك [2] و بهره برداري از آن. ويليام جيمز در تأييد اين سخن مي گويد:

آدمي در اين حال (نيايش و نماز) حس مي كند كه نيرويي وارد بدن او مي شود درست مثل اين كه در آفتاب كه مي نشينيم گرمي آن را احساس مي كنيم، از اين نيرو مي توان به طور مؤثر استفاده كرد عينا مانند اين كه از اشعه ي خورشيد براي آتش زدن قطعه چوبي از ذره بين استفاده مي كنيم.

3- تماس و ارتباط پيدا كردن بي نهايت كوچك يا بي نهايت بزرگ كه نهايت آمال و ايده آل بشريت است. و با اين تماس است كه جهان دروني و بروني، مادي و معنوي هماهنگ خواهد گشت. [3] .

لرمانتوف بسيار زيبا از زبان همه ي آدميان مي گويد: با ديدگان فروبسته لب بر جام زندگي نهاده و اشك سوزان بر كناره ي زرين آن فرو مي ريزيم، اما روزي فرا مي رسد كه دست مرگ نقاب از ديدگان ما



[ صفحه 26]



بر مي دارد و هر آنچه را كه در زندگاني مورد علاقه ي شديد ما بود از ما مي گيرد. فقط آن وقت مي فهميم كه جام زندگي از اول خالي بوده و ما از روز نخست از اين جام جز باده ي خيال ننوشيده ايم.

واضح است كه دير يا زود همه ي ما از اين كره ي خاكي چشم بربسته و در بستر مرموز خاك خواهيم غنود. پيش از آن كه چشمان ما براي آخرين بار نمودي را ببيند و پلك روي هم گذارد و پيش از آن كه لبهاي ما آخرين سخن خود را بگويد و بسته شود بياييد ببينيم در مقابل سكه هاي پرارزش عمر كه لحظه به لحظه از دست مي دهيم چه كالائي را در بازار پرهياهوي زندگاني دريافت مي كنيم. بياييد اشارتهاي طلايي اين فضاي بي حد و كران را نديده نگيريم آنان ما را براي همكاري با خود در نيايش با خداوند بزرگ دعوت مي كنند. لحظاتي ديدگان خود را بر افق بي پايان فضا بدوزيم ما هم انگشتان محقر خود را براي اجابت به اشارتهاي موجودات اين سپهر نيلگون به آسمان بلند كنيم و لبي حركت دهيم و با نداي «آه پروردگارا» خود را از خودسري در اين جهان هدفدار تبرئه نمائيم. مگر نه اينست كه:



از ثري تا به ثريا به عبوديت او

همه در ذكر و مناجات و قيامند و قعود



در كدام يك از فعاليتهاي رواني ما پديده اي را مي توان نشان داد كه از فعاليت روح هنگام نيايش عميق تر و گسترده تر بوده باشد؟ حافظ مي گويد:



سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي

دل ز تنهايي به جان آمد خدايا همدمي





[ صفحه 27]



ما به خوبي درك كرده ايم كه در اقيانوسي از ناداني غوطه وريم، دانش ما در مقابل آن اقيانوس تاريك و بي كران قطره اي بيش نيست، ولي در لحظات نيايش آنگاه كه اين سرود را زمزمه مي كنيم كه بار الها



قطره ي دانش كه بخشيدي ز پيش

متصل گردان به درياهاي خويش



احساس مي كنيم كه در دريايي از نور غوطه ور گشته ايم. مرغ روح در حال نيايش از تنگناي قفس تن رها گشته، پر و بالي در بي نهايت مي گشايد.

در همه ي اوقات و لحظات زندگاني نيايش براي ما امكان پذير است، زيرا هميشه روزنه هايي از ديوارهاي اين جهان كهنسال بر بي نهايت باز است، و ما از رصدگاه اين كالبد خاكي همواره مي توانيم آن سوي جهان را نظاره كنيم. [4] .


پاورقي

[1] نيايش حسين در بيابان عرفات، علامه جعفري، ص 3، 4.

[2] متافيزيك: ما بعدالطبيعة، معقولات، ماوراي ماده و....

[3] نيايش حسين در بيابان عرفات، ص 16، 17.

[4] نيايش حسين در عرفات، ص 9.


بازگشت