طعم نور
در زير بارش ستارگاني نشسته ام
كه مدارشان را
گردش آرام تسبيحم
ترسيم و
تفسير مي كند.
ستاره هايي
كه از دورترين افق هاي نياز،
- از حرف حرف نماز-
بر عرصه ي مرطوب مژگانم مي رقصند!
و پيراهن سفيد حسم را
[ صفحه 30]
در كلاف هاي جاري شوق
شستشو مي دهند.
ستاره هايي
كه قامتم را براي ديدن خدا،
بلندتر مي كنند،
و آسمان هاي سبز عشق و آشتي را
تا سرانگشتان تشنه ام
پائين مي آورند.
ستاره هايي كه از تربت مهر من
طلوع مي كنند
و طعم نور را
از چشم ها،
به دهانم مي ريزند.
در قعر شب،
زير بارش ستارگاني نشسته ام
كه مدارشان را
گردش آرام تسبيحم
ترسيم و
تفسير مي كند.
- ستاره هايي
كه مرگ را
چونان زندگي
زيبا مي كنند.
و با حرف حرف نماز
بر عرصه ي مرطوب مژگانم مي رقصند.
[ صفحه 31]