مقدمه


دلنشين ترين زمزمه اي كه لبهاي عاشقان را متبرك مي سازد و پر شورترين نغمه اي كه ميان خاك و افلاك پيوند و پيوستگي مي آفريند نماز است. لحظه نماز، برداشتن فاصله ميان آسمان و زمين است و همسايه ساختن انسان و فرشته.

نماز، ناب ترين شعر هستي است. سرودي است كه همه ي ذره ها مي شناسند و موسيقي شكوهمندي است كه همه ي برگها، همه ي نسيمهاي رهگذر و همه ي دهانهاي خاموش و گويا مي سرايند.

آنكه نماز، را نمي شناسد با زيبايي مأنوس نيست. آنكه نماز نمي خواند برگي است كه از شاخه جدا افتاده است. برگي كه پائيز پژمردن را تجربه خواهد كرد و له شدن در زير گام حادثه ها را.

همه چيز براي نماز است؛ طلوع يكصد و بيست و چهار هزار خورشيد بر آسمان رسالت، برافراشته شدن ستونهاي كعبه، شهادت همه ي شهيدان و...

و مگر كربلا، كعبه اي جز نماز دارد؟ اگر كعبه ي حسين (عليه السلام)، كربلاست، كعبه ي كربلا، نمازست يعني همه ي ستارگان شهيد بر منظومه ي نماز مي چرخيدند و همه ي خونها



[ صفحه 13]



به شوق باروري درخت نماز به ضيافت شمشيرها مي رفتند.

نماز قله ي همه ي عبادتهاست. آنچنان عظيم و بزرگ است كه ديگر عبادتها بي آن روح و معنا نمي يابند. آنقدر بزرگ و پر ارج است كه آخرين و برترين خواسته ي انبياست؛ والاترين وصيت لقمان (عليه السلام) و برترين خواسته ي ابراهيم (عليه السلام) در هنگامه ي نيايش جز پرداختن به نماز و آرزوي نسلي نمازگزار چيز ديگر نيست.

اگر چنين است چرا توانها و قلمها در تعظيم و تجليل و گسترش فرهنگ نماز، بسيج نشوند، چرا دفتر شعر شاعران بي نشان از اين زيبايي باشد.

پيش از اين در سه دفتر سرچشمه ي اميد، در قلمرو راز و نافله ي باغ، همگان را صلاي عام زديم كه بياييد و قافله ي شعرتان را از كنار نماز ساده و بي تفاوت عبور ندهيد.

بگذاريد قلم نيز به «سجده اي» در اين آستانه تن سپارد.

بسياري كه دلهاي نماز گزار و جانهاي عاشق داشتند پس از اين «اذان»، بي نمازي را تن نسپردند و سه دفتر مذكور را به سروده هايشان آراستند.

آنچه پيش روي شماست محصول اراده اي سترگ است.

شاعري كه به چند سروده بسنده نكرد و حاصل سالها سرايش در اين زمينه را به صورت دفتري به اين باغ سبز و روح افزا گشود.

عبد العظيم صاعدي در شعر دو دهه ي اخير نامي آشناست. شاعري است. كه سروده هاي سپيدش را همه ي كساني كه با شعر امروز همراهند مي شناسند. صاعدي شاعر لحظه هاي صميمي خويش و صميميت لحظه هاي شاعرانه است. او را به سروده هايي كه يكسر به اهل بيت آفتاب اختصاص دارد، مي شناسيم توان شاعرانه اش را تنها مصروف شعر مذهبي ساخته و جز اين سرودن را هرگز روا نداشته است. جز شعر،



[ صفحه 14]



نثر صاعدي نيز نثري پخته و زيبا و روان است. مقدمه ي ايشان بر «تماشاگه راز» استاد شهيد مطهري گواه اين ادعاست.

در همين جا با سپاس از استاد عبدالعظيم صاعدي، ديگر بار همه ي قلمها و انديشه ها را به سرودن و نوشتن و تنفس در اين قلمرو روشن و شكوهمند و الهي فرا مي خوانيم.

دكتر محمد رضا سنگري



[ صفحه 17]




بازگشت