مقام ذكر


قوله تعالي:

«اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكري» [1] .

ما در نوشتاري جداگانه تحت عنوان «جايگاه فرهنگي ارتباطات نماز در قرآن» به اين مطلب اشاره كرده ايم كه تعابير مختلف قرآن از نماز، كه گاه به «صلوة» و گاه به «ذكر» و گاهي به «دعا» و گاهي به «عبادت» و گاهي به «تسبيح» يا «ركوع» و «سجده» و «قرآن» آمده است، هر يك ناظر به جنبه هايي از اين عبادت و نيايش به درگاه ربوبي است و هر كدام بعدي از ابعاد فرهنگي نماز را بيان مي كند و گوياي جنبه هاي اجتماعي، فردي و روحي نماز مي باشد و يا به جايگاه، خاستگاه و پايگاه نماز اشاره دارد، كه فعلا اين مطلب مورد بحث ما نيست.



[ صفحه 82]



در اين جا به مقوله ي «ذكر» از ديدگاه عرفان اشاره ي مختصري خواهيم داشت و زاويه ي ارتباطي آن را به نوشتار فوق الذكر وامي گذاريم. [2] .

«ذكر» ششمين منزل از بدايات است كه در مسير سلوك الي الله مطرح مي باشد و پس از انابه و تفكر حاصل مي آيد. يعني ذكر نتيجه ي تفكر است كه گفته اند: تفكر، جستن است و تذكر، يافتن و انابه، جستن.

اما ذكر يا از روي ترس است يا به اميد و رجا و يا براساس ميل و نياز. پس ذكر را سه مرتبه است:

ذكر اگر از روي ترس باشد، بايد سنت ها و عادات را بشكند و بپوشاند و سرانجام آن را ناديده بگيرد و ذاكر بر اوقات شوريده خود تأسف پيدا كند.

اگر ذكر به اميد باشد، بايد آدمي را به توبه بياورد و شفاعت شافعان بخواهد و رحمت حق را طلب كند. و اگر ذكر به نياز باشد، بايد با مناجات پيوسته گردد، خود را لايق حضور سازد و به اين آشنايي شاكر و شاد بماند و با دل گشاده به مولا بنگرد. از اين جهت است كه ذاكران، ذكرهاي مختلف و زمزمه هاي گوناگون دارند. مثلا تكرار صفات و اسامي حضرت حق را در حساب ابجد گفته اند- مانند قدوس كه 170 بار تكرار مي شود، يا الله كه 66 مرتبه و رحمن كه 298 بار و به تدريج به حساب ابجد كبير محاسبه و تكرار مي شود. مرحوم شهيد آيت الله زاده حاج آقا مصطفي خميني در تفسير قرآنش به بعضي از آن ها اشاره كرده است.

ذكر از مرحله ي ترس شروع مي شود و به مراحل برتر مي رسد، تا جايي كه خداوند تبارك و تعالي به ذكر تو مي آيد و بسيار فرق است كه تو ذاكر حق



[ صفحه 83]



باشي با موقعي كه او ذاكر تو باشد.

كه خداوند فرمود: «فَاذْكُروُني اَذكُركُم»

حضرت امام خميني (ره) فرمود: «در راه ذكر و ياد محبوب هر چه تحمل مشقت كني، كم كرده اي، دل را عادت بده به ياد محبوب، تا بلكه به خواست خدا صورت قلب، صورت ذكر حق شود. بعد اضافه مي فرمايد: شيخ عارف كامل ما، شاه آبادي، مي فرمود: شخص ذاكر مانند طفلي است كه زبان باز نكرده، آن قدر تكرار مي كند تا معلم از طفل تبعيت مي كند و خستگي آن تكرار برطرف مي شود، و گويي از طفل به او مدد مي رسد. آدمي بايد با تكرار ذكر، زبان قلب را بگشايد، تا قلب از زبان تبعيت كند، و تعب تكرار مرتفع شود. اول زبان ذاكر است و قلب از او تبعيت مي كند، پس از آن قلب ذاكر و زبان از او تبعيت مي كند، تا در پي هر دو، روح و قلب و سر و سرالسر، به ذكر آيند و خداوند تبارك و تعالي به ذكر آن ها درآيد و او جل و علا، ذاكر گردد. امام صادق عليه السلام فرمود: «و اجْعَل ذِكْرَ الله تعالي مِنْ اَجلِ ذِكْرِه تَعالي اِيّاك فانه ذَكَرَكَ و هو غني عنك فذكره لك اجل و اشهي و اثني» يعني ذكرت را تا آن جا برسان كه به خاطر اين كه تو را ياد مي كند، تو ذاكر او گردي. او با اين كه از تو بي نياز است تو را ياد مي كند، پس ذكر او از تو مهم تر، بالاتر و روشن تراست». [3] .

در اصطلاح عرفا، ذكر غير از ورد است. چون كه ورد عبارت است از گفتار و ذكر لفظي كه به زبان جاري شود ولي ذكر عبارت است از توجه به معنا با مرور به قلب.



[ صفحه 84]



و گفته اند: ذكر داراي اقسامي است (خيالي و نفسي و سري و ذاتي). يكي از بزرگان گفته است: «اِذا اَرادَ اللهَ اَنْ يُوَلّيَ عَبداً فَتَحَ عَليهِ بابَ الذِّكرُ ثُمَ فَتَحَ بابَ القُرب» يعني وقتي خداوند بخواهد بنده اي را سرپرستي كند در ذكر به روي او مي گشايد و سپس او را به خود نزديك مي سازد. يعني ذكر مقدمه تقرب الي الله است.

امام باقر (ع) فرمود: كار سه دسته از همه مشكل تر است:

اول، منصفانه با خود رفتار كردن و آنچه را كه براي خود نمي خواهد براي ديگران نيز نخواهد و به عكس آن، كه «اَحْبِبْ لِلنَّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ» به آن اشارت است.

دوم، مواسات با مردم ولو به ضرر خود باشد، كه فرمود: «تَقَرَّبوا اِلَي اللهِ بِمُواساتِ اِخْوانِكُم»

سوم، ياد خدا در همه حال داشتن و سپس اضافه فرمود: «اَلمؤمِن دائِمُ الذِكر، و اَلذِكرُ لَيسَ مِنْ مَراسِمِ اللِّسانِ وَ مَناسِمِ الْفِكْرِ وَلكنَّه اوّلاً مِن المَذكور وَ ثانياً مَن الذّاكِر». شبيه اين بيان از امام علي (ع) نيز نقل شده است. [4] .

در بياني از حضرت صادق (ع) نقل شده است كه ذكر داراي مراتبي است. يعني ذكر زبان، حمد و ثناي خداست، ذكر نفس و جان، كوشش و رنج بردن است، ذكر روح، خوف و رجاء است، ذكر قلب، صدق و وفا مي باشد و ذكر سر، رؤيت و لقاء است كه در اين مرتبه به مصداق فرموده: خداوند: «وَ رَفَعنا لَكَ ذِكْرَك» اوست كه ذكر ذاكر بلكه ذاكر را رفيع مي سازد و اين خود عروج ذكري است براي ذاكر.



[ صفحه 85]



از آيات كريمه ي قرآن نكته هاي بسيار عزيز و ارزشمند در مورد ذكر حق استفاده مي شود، از جمله اين كه ذكر خدا كردن از راه ذكر نعمت ها، ذكر ايام الله، ذكر تمكن هاي مادي، ذكر آلاء الله، ذكر اسماي الهي، ذكر قرآني و قرائت آن يا نماز و قرائت آن، ذكر آيات الهي، ذكر قيامت و يا ذكر رحمت هاي خداوند بيان شده است و اين كه از همه ي اين راه ها انسان جزو ذاكرين است و از اين راه ها ذكر خدا عملي مي شود. هم چنين در آيات بسيار، ذكر خدا را براي اولوا الالباب و خردمندان محقق فرموده است و يا اين كه در آيات متعدد، نماز را ذكر خدا دانسته و بلكه ذكر خدا را منحصرا در نماز بيان داشته است؛ مانند آيه ي 15 سوره ي اعلي، آيه ي 34 سوره ي طه، آيات 41 و 191 سوره ي آل عمران، آيات 103 و 142 سوره ي نسا، آيه ي 45 سوره ي عنكبوت، آيه ي 37 سوره ي نور، آيه ي 9 سوره ي جمعه و آيات و مطالب ديگري كه بايد به آن ها توجه داشت. از جمله مطالبي كه در آيات قرآن بيان شده چيزهايي است كه مانع ذكر و ياد خداست. اين موانع عبارتند از: بي خردي، وسوسه هاي شيطاني، وسوسه هاي خلقي و خلقي و قساوت دل.

با تفصيلي كه در بعضي روايات اهل بيت عليهم السلام آمده اين چهار چيز مانع ذكر هستند. تمام اين موارد در قرآن آمده و شرح آن نيازمند بحث طولاني است.

و در برابر، آنچه موجب مي شود كه ذكر كثير گردد، عبارت از خشوع و خردمندي و برتر از همه توفيق الهي است. يعني عرفان و آگاهي و تواضع نفساني زمينه را براي ذكر و ياد خدا كردن، لايق مي سازد. از اين جهت گفته اند كه تفكر در آلاء الهي و اعاذه به رب الناس و خدمت به خلق خدا توفيق ذكر را براي ذاكر به همراه خواهد داشت.



[ صفحه 86]



و نيز در آيات قرآني به ثمرات مثبت ذكر خدا و آثار منفي ترك آن اشاره شده است. از جمله ثمرات مثبت آن است كه، ذكر و ياد خدا، ظرفيت روحي را بالا مي برد و آدمي را به مقام صابران مي رساند و نيز به او آرامش مي بخشد كه فرمود:

«اَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبِ» يعني دل آرام گيرد به ياد خدا و يا در جامعه ي مؤمنين آثار مثبت و نيكويي در برخوردهاي اجتماعي ايجاد مي كند.

در روايات پيشوايان ديني عليهم السلام تعابير و بيانات لطيفي در مورد ذكر بيان شده است، از جمله فرموده اند: ذكر، مايه ي زندگي و روشنايي دل و كليد انس و توانايي جان و جلوه ي قلب و دوركننده ي شيطان، و شفاي قلب و بازدارنده از نفاق و ثمره ي پاكي و موجب شرح صدر و نفي خواطر و خروج از غفلت و ورود به صحراي مشاهدت و منشور ولايت و مجالست با بهشتيان، مي باشد و انسان ذاكر اين آثار و خيرات را جزما و قطعا احساس مي كند.

حضرت موسي (ع)، به هنگام مناجات عرض كرد: پروردگارا! تو كجايي؟ آيا دوري كه صدايت كنم و يا نزديكي كه با تو زمزمه كنم؟ وحي رسيد كه من همنشين كسي هستم كه ذكر مرا گويد. عرض نمود: چه كسي در پناه تو است در روزي كه جز تو پناهي نيست؟ خطاب آمد، آن هايي كه مرا ياد كنند من نيز آنان را ياد كنم، آن ها را دوست مي دارم و آنان در پناه من اند، و به خاطر آنان عذاب را از اهل زمين برمي دارم.

در دعاي كميل مي گوييم: «اَسْئَلُكَ بِحَقِّكَ وَ قُدْسِكَ..... اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتي مَنِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَة» خداوندا به حق و تقدس تو مي خواهم كه شب و روز، مرا ذاكر خود قرار دهي و دلم را به ذكرت آباد سازي. امام صادق (ع) فرمود: حلاوت و شيريني در سه چيز است: در ذكر و در نماز و در قرائت



[ صفحه 87]



قرآن. ذكر با خدا گفتن است، نماز به خدا گفتن و قرآن خواندن، خدا با خلق گفتن است.

رابعه ي عدويه در مورد ذكر حق مي گويد:



اُحِبُّكَ حُبَّيْن حُبُ الْهَوي

وَ حُبّاً لِاَنَّكَ اَهْلٌ لِذاكا



فَامّا الذي هُوَ حُبُّ الْهَوي

فَذِكْرُك فِي السرّ حَتّي اَراكا



وَ اَمّا الذي اَنْتَ اَهْلٌ لَهُ

فَشُغْلي بِذِكْركَ عَمَّنْ سَواكا



فَلاَ الْحَمْدُ في ذا وَ ذاك لي

وَلكِن الْحَمدُ فيِ ذا وَ ذاكا [5] .



يعني خدايا تو را به دو گونه دوست مي دارم: يكي دلم براي تو تنگ است و دل هواي تو مي كند، و ديگري، چون تو دوست داشتني هستي. آن جا كه دل هواي تو مي كند، در حال سر و خفا و درون، آن قدر ذكر تو مي گويم و از تو ياد مي كنم تا تو را ببينم و آن جا كه تو دوست داشتني هستي، آن چنان غرق تو و ياد تو مي شوم كه از غير تو دور مي مانم. و خلاصه تعين محبت به تو و نشانه ي عشق به تو، ياد كردن از توست.

من در عين حال به اين دو نوع دوستي رضا نمي دهم، چون هر دو از انانيت سرچشمه مي گيرد. و باز هم مي گويم «من» با اين حال سپاس تو را مي گويم كه توفيق هر دو قسم از ياد خود را تو داده اي. آري،»ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذّاكِرين».



[ صفحه 88]



بيان لطيفي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل شده است كه فرمودند: ذاكران خدا، ثواب مجاهدان راه او را خواهند داشت و هر كسي تشنه مي ميرد، جز آن كه در ذكر خدا و ياد او باشد [6] بعضي از عرفا گفته اند كه ذكر سه قسم است: ذكر عادت، ذكر حسبت و ذكر محبت. ذكر عادت بي ارزش است چون از سر غفلت است. ذكر حسبت بي زيور است چون براي درخواست مزد است، ولي در ذكر محبت، هديه و وديعت است.

ذاكر نيز سه نوع است: ذاكر خائف كه ترسان از كيفر است و دوم ذاكر راجي كه به اميد پاداش است و سوم ذاكر محب كه با سوز و گداز است.

كسي كه گفت: «تَطمَئِنُّ قُلوبُهُمْ بِذِكْرِ الله» از دو كس خبر داد، يكي مريد و ديگري مراد و مريد را خطاب آمد: «اُذكُروني» و مراد را گفتند «اَذْكُركُم» و در اين نمودند كه مريد طالب ذكر است و مراد مطلوب ذكر:



كارت زنياز مي گشايد نه نماز

بازيچه بود نماز بي ذكر و نياز



براي آشنايي به آداب ذكر و اذكار مجرب مي توانيد به كتاب سير و سلوك علامه بحرالعلوم مراجعه كنيد.

اما در آيه ي 45 سوره ي عنكبوت ضمن بيان تأثير نماز در جلوگيري از فحشا و منكر، از نماز به ذكر تعبير شده است و بعضي گفته اند اين آيه خبر مي دهد كه نماز انسان را از زشتي بازمي دارد، حال آن كه بسياري از افراد نمازگزارند كه هم چنان به كارهاي زشت دست مي زنند. پس گفته اند كه صلوة در آيه به معناي نماز نيست بلكه به معناي دعاست و بعضي گفته اند صلوة در آيه نكره



[ صفحه 89]



است و معنايش اين است كه بعضي نمازها داراي چنين تأثيري است.

ولي حق اين است كه اصولا نماز ذكر است. يعني نماز عبادتي است كه نمازگزار را به صفت ذاكر حق بودن، موصوف مي سازد و آن ذكر و ياد خداست كه انسان را از گناه بازمي دارد. مقصود از نماز، رسيدن به صفت ذاكر است كه اثر طبيعي نماز مي باشد. وليكن به شكل اقتضاء، نه به نحو عليت.

بنابراين بازداري از گناه، اثر طبيعي نماز است. اگر شما حال نمازگزاران را با تاركين نماز مقايسه كنيد، ملاحظه خواهيد كرد كه تاركين نماز، چون از ذكر غافلند، در روزه و حج و طهارت و اخلاقيات هم بي توجه و سهل انگارند. ولي نمازگزاران، از گناهان پروا دارند و از فحشاء و منكرات خوددارترند كه به راستي «وَ لَذِكْرُ اللّهِ اَكْبَر».

اگر نماز را ذكر ناميده اند، براي آن است كه نماز مشتمل بر ذكر زباني، يعني تهليل و تحميد و تسبيح است و ذكر معاد و رسالت و توحيد و مؤمنين در آن است كه همه از مصاديق ذكر است، چون عبوديت خداوند را مجسم مي سازد. به علاوه ترتب غايت بر صاحب غايت است، يعني نتيجه ي نماز، ذكر است كه فرمود:

«وَ اَقِمِ الصَلوةَ لِذِكري»

آري هويت اقامه نماز، هويت جامع ذكري است كه نماز بي ذكر همانند جاري آب بدون جوي و درياي بدون موج و تنفس بدون هوا و فضا است.

امام علي (ع) فرمود: «مَنِ اشْتَغَلَ بِذكرِ الناسِ قَطَعَهُ اللهُ سُبحانَهُ عَنْ ذِكرِهِ» [7] .



[ صفحه 90]



آن كس كه به ياد مردم مشغول باشد خداوند ياد خودش را از او مي گيرد. يعني كساني كه غيبت و بدگويي از ديگران مي كنند يا به تملق و تعريف ديگران توجه دارند و خلاصه ديگران را پياپي در نظر دارند، توفيق ذكر خدا را ندارند. به عنوان حسن ختام اين مبحث به آيه اي از كتاب خدا؛ قرآن كريم، اشاره مي شود كه خداوند تعالي فرمود:

«وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكري فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنَكاً وَ نَحشُرُهُ يَومَ القيامَة اَعمي» [8] .

هر آن كس كه از ياد من روي گرداند، زندگي سختي در پيش دارد و در قيامت با كوري محشورش مي كنيم.

بزرگان از اين آيه چنين استفاده كرده اند: كسي كه تارك نماز باشد زندگي سختي خواهد داشت و در قيامت چشم ديدار حق را ندارد و به لقاي خدا نمي رسد.

ابعاد ديگر نماز و ذكر در آيات 191 آل عمران، 142 نساء،41 آل عمران، 205 اعراف، 25 انسان، 103 نساء و آيات ديگر ذكر شده است كه فعلا مجال بررسي آن ها نيست.



صمت و جوع و سهر، عزلت و ذكري به دوام

ناتمامان جهان را كند اين پنج تمام





[ صفحه 91]




پاورقي

[1] سوره ي طه، آيه ي 14.

[2] علاقه مندان مي توانند به كتابي كه با عنوان مذكور منتشر شده است، مراجعه فرمايند.

[3] اربعين امام خميني (قدس سره).

[4] ميزان الحكمة، ج 3، ص 426.

[5] مشارق الدراري/ مقدمه/ ص 95.

[6] شهاب الاخبار/ نبوي/ ص 102.

[7] قصار نهج البلاغه و غررالحكم.

[8] «طه آيه 124».


بازگشت