مقام توكل


قوله تعالي:

«اِنما المؤمنونَ الّذين اِذا ذُكِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُم وَ اِذا تُلِيَتْ عَلَيهِم آياتُهُ زادَتهُم ايماناً و علي رَبّهم يَتَوَكَّلونَ. الذّينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ مِما رَزَقْناهُم يُنْفِقُونَ» [1] .

مؤمنون كساني هستند كه هرگاه ياد خدا شود، دل هايشان مي هراسد و هر وقت آيت هاي الهي بر ايشان خوانده شود، ايمانشان افزون مي گردد و بر پروردگارشان توكل كنند و هم آنان كه نماز را به پا مي دارند و از آنچه خدا به آنان داده، مي بخشند.

در اين آيه توكل و اقامه ي نماز، از صفات بارز ايمان به خدا ذكر شده



[ صفحه 56]



است.

«توكل» واگذاري همه ي امور به مالك حقيقي است. ديگران هر چه دارند اعتباري است و حق تعالي مالك حقيقي است. مالك همه ي امور خلقي، جعلي، تكويني، تشريعي، ابتدايي و وضعي خداست. يعني خداوند مالك حقيقي اصل وجود و آثار و توابع و خواص همه ي موجودات مادي و معنوي است. خداوند هم هستي آنان را آفريده و مالك است و هم خواص و آثار آن ها را مالك. يعني خداوند هم مالك وجود، بلكه مالك ايجاد و ابقاء است و هم مالك آثار و خواص. وقتي آدمي به اين مرحله برسد كه اين ها همه را از خداوند بداند و آن ها را به او بسپارد، از خود خلع يد كند، و به ديگران در اين امر اصالت و استقلال نبخشد، يعني بداند ديگران نيز مملوك و محتاج خداوندند و داراي هيچ ذره اي از ذرات استقلالي نيستند، در اين جا به مرحله ي توكل رسيده است. البته ناگفته نماند كه حق تعالي مالك شرور و بدي ها و خواص نازيبا و آثار زشت اشياء نخواهد بود، همان گونه كه در بسياري از آيات به اين مطلب اشاره شده است. به علاوه به تعبير شهيد مطهري (ره) شرور و بدي ها از مقوله ي عدم هستند و از نبودن ها پيدا مي شوند، نه اين كه خود امري وجودي باشند و مالكيت عدم مساوي با عدم مالكيت است. مهم تر اين كه چون حق تعالي خير محض است، جز خير چيزي نمي بخشد، مثلا، نور هر چه مي دهد نورانيت است، اگر در جايي سايه باشد، به علت نرسيدن نور و وجود حاجب و مانع است. به هر حال، حضرت حق تعالي، منشاء وجود است و وجود، هويت خيرمندي دارد. پس خداوند مالك حقيقي خير و خوبي هاست كه از اشياء ظاهر مي گردد. پس هر چه خوبي است از اوست و هر چه بدي است از جانب مخلوق است و بنابراين، تفويض امور به مالك حقيقي را توكل



[ صفحه 57]



نامند.

توكل، يكي از سخت ترين منازل در سير و سلوك است و به تعبير بزرگان: «هُوَ حَدّ اليَقينِ اَنْ لا يَخافُ مَعَ اللّهِ شَيئاً وَ هُوَ طَرْحُ الْبدنِ فيِ الْعبُودية وَ تَعَلُّقِ الْقَلبِ باِلُّربُوبية». يعني توكل سرحد يقين است كه موجب عبوديت در قالب و ربوبيت در قلب است.

حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: «اَلتَّوَكُل كَأسٌ مَخْتوُمُ بِخِتامِ اللّه عَزَّوَجَلَّ فَلا يَشْرَب بِها وَ لايَفُضُّ خِتامُها اِلَّا الْمُتوَكِلّون» [2] .

يعني توكل مانند كاسه اي است كه به مهر الهي ممهور است، كه اين مهر را نمي گشايند و از آن نمي نوشند، مگر آنان كه در توكل اند. و باز گفته شده است: پايين ترين درجه ي توكل آن است كه بيش از مقدرات خود نطلبي و از قسمت فراتر نخواهي و به آنچه واقع نخواهد شد، دل نبندي.

حضرت رضا (ع) فرمود:

ايمان بر چهار پايه استوار است: «توكل»، «رضايتمندي»، «تسليم» و «تفويض امور به خدا» كه چون توكل آيد، آن مراتب سه گانه، خود حاصل گردد. از پيغمبر سؤال شد كه توكل چيست؟ فرمود: آن كه بداني مخلوق، زيان و نفع مستقلي ندارد و به يكباره از هر چه غير اوست نوميد باشي [3] به عبارت ساده تر اين كه، انجام هر كاري به عوامل مادي و معنوي نيازمند است، اين عوامل يا شناخته شده و محسوس و مورد بهره گيري اند، يا ناشناخته و پنهان.

در هر كاري بايد شرايط و عوامل شناخته شده را با توكل به خدا مورد استفاده قرار داد و آنچه را كه ناشناخته است يكباره به خداوند تبارك و تعالي



[ صفحه 58]



موكول كرد. مريض را بايد با اميد به خدا به طبيب رسانيد و فقير را بايد به كار كردن و فعاليت و بهره گيري از استعدادها فراخواند، ولي در مسائلي كه نمي دانيم و شرايطي كه نمي شناسيم، بايد توكل به خداوند داشته باشيم و اين پايين ترين مرتبه ي توكل است كه مورد قبول عامه است، ولي يك مرحله ي بالاتر آن است كه معتقد باشيم تأثير و فعل و انفعال در عوامل شناخته شده و محسوس و مادي هم با اراده ي پروردگار عالم و بر مدار خلق و جعل و وضع اوست، [4] كه اين آثار ظاهري را هم او قرار داده است و در اين عوامل ظاهري هم از توكل به خداوند دور نمانيم. مرحله ي بالاتر آن است كه، بدانيم او خود صاحب اختيار و مالك اين تأثيرات بوده و هست و هر زمان اراده كند، اثري غير از آنچه مي بينيم و مي شناسيم، قرار خواهد داد، همان طوري كه در بارداري حضرت مريم، باروري درخت خشكيده ي خرما و سخن گفتن حضرت عيسي (ع) انجام يافت و توكل در مرحله ي بالاتر از اين ها آن است كه، اصولا از چنين تصويرها و باورهاي خودي هم دور باشيم؛ مگر ما كي هستيم كه ادعا كنيم عوامل شناخته شده اي هم داريم، مگر ما قدرت ادعا كردن داريم و آيا در اين صورت توكل را در ظرفيت انانيت خود تصوير نكرده و براي خودمان اعتباري قائل نشده ايم؟! عاشق در بلنداي عشق به هيچ واسطه اي نمي انديشد جز به معشوق، و در راه او اسباب و وسايل را به سخريه مي گيرد كه اين توكل براي خاصان حاصل است كه فرمود: اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المتوكلين و بس.

از اين جهت است كه امام صادق (ع) مي فرمايد:



[ صفحه 59]



توكل را كسي جز توكل داران نخواهند چشيد، و نيز به ابوبصير فرمود: حد توكل، يقين است.

از امامان (ع) بيانات زيادي در اين مورد رسيده است، از جمله فرموده اند: توكل موجب قوت قلب، پيروزي قطعي، قدرت مندي انسان، روشن كننده ي شبهات و كفايت امور مي باشد [5] .

رسول خدا فرمود: «اِعقَلْها وَ تَوَكَّل»

يعني با توكل زانوي اشتر ببند، يعني هم پاهاي او را ببند و هم اسرار پشت پرده را به خدا واگذار كن، كه اگر در حد يقين حاصل گرديد، قطعا تباه نمي شود.

ابوالقاسم قشيري گويد:

محل توكل قلب است. اگر كاري دشوار شود به تقدير اوست و اگر آسان گردد هم به تيسير اوست. يعني توكل عبارت از يك امر صددرصد قلبي است كه آثارش در بيرون وجود، پيدا خواهد شد [6] .

ذوالنون مصري گويد: توكل دست بداشتن است از تدبير نفس و از اطاعت اغيار بيرون آمدن و به طاعت خدا پيوستن و خويشتن به صفت بندگي داشتن است. يعني نفس تدبيري ندارد و غير خدا تأثيري ندارد و جز او سزاوار عبوديت نيست، هر چه هست اوست و از او و براي او و به سوي اوست [7] .

ابوسعيد خرار گفت: توكل اضطراب است و سكوني است بي اضطراب كه در نزد تو، اندك و بسيار يكسان باشد و اين كه گردن تسليم به پيش مجاري حكم و قضا بگذاري. توكل آفتابي است كه از برج سعادت تابد، و يادي است



[ صفحه 60]



كه از سراي قرب وزد، بويي است كه بشارت وصل آرد، و منزلي است شريف و مقامي است بزرگوار [8] .

بزرگ مردي گفت: وانهادن امور به خداوند، چهار مرتبه را داراست:

اول آن توكل مطلق، دوم تسليم، سوم تفويض، چهارم توكل اخص.

اول صفت عامه، دوم صفت پيمبران، سوم صفت خاص ابراهيم نبي در هنگامي كه او را به آتش افكندند، چهارم صفت خاص مصطفي است كه با توكل به قاب قوسين رسيد.

متوكل گوش بر وعده ي حق دارد، صاحب تسليم با علم حق آرام گيرد و صاحب تفويض به حكم خدا رضا دهد و بالاتر آن كه خودي نمي داند و بقا مي طلبد و در توكل اخص متوكل خود را در خدا محو و نابود مي داند و به آستانه ي فنا راه مي يابد [9] .

رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

تواناترين مردم، كسي است كه به خدا توكل كند، سعادتمندتر آن كس كه تقوا پيشه سازد و غني ترين كس، آن كه روزي خدايي را استوارتر از دارايي خود بداند. پس توكل، نفي خود و خودي و همه چيز به او سپردن است كه در برابر توكل به او، استقلال خودي محو و نابود مي گردد. خواجه عبدالله انصاري مي گويد: «اَلتَّوَكُّلُ كِلَةُ الامرِ كُلُّهُ اِلَي مالِكِهِ و التَّعويلُ عَلي وَكالَتِه وَ هُوَ مِنْ اَصْعَبِ مَنازِلِ الْعامّه عَليهم وَ اَوهَنُ السُّبُلِ عِند الخاصةِ» [10] .

يعني: توكل، واگذار كردن تمام امور به مالك حقيقي و باور داشت وكالت اوست كه يكي از سخت ترين منازل سلوك براي عامه و ساده ترين آنها براي



[ صفحه 61]



خاصان است.

خلاصه: خواجه در تفسير قرآني اش مي گويد: توكل، شرط ايمان و عماد توحيد و محل اخلاص و دخيل محبت است.

توكل از بنده آن گاه درست بود كه يقين داند به دست هيچ كس چيزي نيست و از حيلت و كار خود سودي نباشد و خداي روزي بخش و قسام مهربان است و از كار بندگان خود غافل نيست.

معصوم عليه السلام فرمود: «اَلايمانُ لَهُ اَرْكانٌ اَرْبَعَه التَوَكُّلُ علي الله وَ تَفويضُ الاَمْرِ اِلي الله وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللهِ وَ التَسْليمُ لامْرِ الله» [11] .

يعني پايه هاي ايمان چهار چيز است: توكل نمودن به خدا، واگذاري امور به خدا، راضي بودن به قضاي الهي و تسليم بودن در برابر دستورهاي خدا.



[ صفحه 63]




پاورقي

[1] سوره ي انفال، آيه ي 3.

[2] مصباح الشريعه.

[3] ميزان الحكمه، باب توكل.

[4] خلق، مسبوق به عدم است و جعل، شرايط و آثار قراردادي است و وضع، قراردادهاي متكي به شرايط و لوازم است.

[5] ميزان الحكمه، باب توكل.

[6] رساله ي قشيريه، ص 105.

[7] همان.

[8] همان باب توكل.

[9] منازل السائرين.

[10] منازل السائرين.

[11] خصال صدوق، باب رباعيات.


بازگشت