تسبيحات اربعه


بعد از اين دو ركعت و تفصيلات آن، نمازگزار به تسبيحات اربعه مي رسد: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله أكبر

منزه است خداوند و سپاس و حمد از آن او است. هيچ خدايي جز خداي يگانه نيست و او بزرگ تر است از اينكه به وصف درآيد.

معناي جزء جزء اين تسبيحات در قسمت هاي قبلي گذشت. در اينجا سخن را با كلام امام خميني (دام ظله) [1] در اين باب به پايان مي بريم.

ايشان در خاتمه كتاب پر ارج آداب الصلوة در بيان تسبيحات اربعه چنين مي فرمايند: «اسرار و آداب قلبيه ي آن (تسبيحات اربعه) به قدر مناسب، و آن متقوم به چهار ركن است:

ركن اول: در «تسبيح» است؛ و آن تنزيه از توصيف، تحميد و تهليل است كه از مقامات شامله است و بنده ي سالك بايد در تمام عبادات متوجه آن باشد و قلب خود را از دعواي توصيف و ثناجويي حق نگاه داري كند. گمان نكند كه از براي عبد ممكن است قيام به حق عبوديت، فضلاً از قيام به حق ربوبيت كه چشم آمال كمل اولياء از آن منقطع و دست بزرگان اصحاب معرفت از ذيل آن كوتاه است - عنقا شكار كس نشود دام بازگير - از اين جهت گفته اند: كمال معرفت اهل معارف عرفان عجز خويش است.

آري، چون رحمت واسعه ي حق - جل و علا - شامل حال ما بندگان ضعيف است،



[ صفحه 103]



به سعه ي رحمت خود ما بيچارگان را بار خدمت داده و اجازه ي ورود در يك همچو مقام مقدس منزه كه پشت كروبيين از قرب به آن خم است.، مرحمت فرموده؛ و اين از بزرگ ترين تفضلات و ايادي ذات مقدس ولي نعمت است بر بندگان خود، كه اهل معرفت و اولياء كمل و اهل الله قدر آن را به قدر معرفت خود مي دانند؛ و ما محجوبان بازمانده ي از هر مقام و منزلت و محرومان دورافتاده ي از هر كمال و معرفت به كلي از آن غافليم؛ و اوامر الهيه را - كه في الحقيقة بالاترين نعم بزرگ نامتناهي است - از تكلف و كلفت دانيم و با انزجار و كسالت قيام به آن كنيم؛ و از اين جهت از نورانيت آن به كلي محروم و محجوبيم.

و بايد دانست كه چون «تحميد» و «تهليل» متضمن توحيد فعلي است و در آن شائبه ي تحديد و تنقيص است، بلكه شائبه ي تشبيه و تخليط است، عبد سالك براي تهيه ي ورود آن لازم است در حصن حصين تسبيح و تنزيه خود را وارد كند و به باطن قلب خود بفهماند كه حق - جلت عظمته - منزه از تعينات خلقيه و تلبس به ملابس كثرات است، تا ورود در تحميدش از شائبه ي تكثير تنزيه شود.

ركن دوم: «تحميد» است؛ و آن مقام توحيد فعلي است كه مناسب حال قيام است و مناسب قرائت است؛ نيز از اين جهت تسبيحات در ركعات اخيره قائم مقام «حمد» است و مصلي مختار است كه «حمد» را نيز بخواند به جاي آن؛ و توحيد فعلي را - چنانچه در «حمد» مذكور شد - از حصر حمد به حق تعالي استفاده كنيم و دست عبد را از محمدتها به كلي كوتاه نماييم؛ (و هو الأول والآخر و الظاهر و الباطن) [2] را به سامعه ي قلب رسانيم؛ و حقيقت (ما رميت اذ رميت ولكن الله رمي) [3] را به ذائقه ي روح چشانيم؛ و خودبيني و خودخواهي را زير پاي سلوك نهيم تا به مقام تحميد خود را رسانيم و دل را از زير بار منت خلق بيرون كشانيم.

ركن سوم: «تهليل» است؛ و از براي آن مقاماتي است:



[ صفحه 104]



يكي مقام نفي الوهيت فعليه است كه عبارت اخراي «لا مؤثر في الوجود الا الله» است؛ و اين مؤكد حصر «تحميد» بلكه موجب و مسبب آن است؛ چون كه مراتب وجودات امكانيه ظل حقيقت وجود حق - جلت قدرته - و ربط محض است و از براي هيچ يك از آنها به هيچ وجه استقلال و قيام به خود نيست؛ از اين جهت تأثير ايجادي را به هيچ وجه به آنها نتوان نسبت داد؛ چه كه در تأثير استقلال ايجاد لازم و استقلال ايجاد مستلزم استقلال وجود است؛ و به عبارت اهل ذوق، حقيقت وجودات ظليه ظهور قدرت حق است در مرائي خلقيه؛ و معني «لا اله الا الله» مشاهده ي فاعليت و قدرت حق است در خلق و نفي تعينات خلقيه است و افناي مقام فاعليت آنها و تأثير آنهاست در حق.

و يكي مقام نفي معبود غير حق است و «لا اله الا الله» أي لا معبود سوي الله؛ و بنابراين مقام «تهليل» نتيجه ي مقام «تمحيد» است زيرا كه اگر محمدت منحصر به ذات مقدس حق شد، عبوديت نيز بار خود را در آن مقام مقدس افكند؛ و جميع عبوديت هايي كه خلق از خلق مي كند كه همه براي رؤيت محمدت است منتفي شود. پس گويي سالك چنين گويد كه چون جميع محامد منحصر در حق است، پس عبوديت نيز منحصر به او شود و او معبود شود و بت ها همه شكسته شود؛ و از براي تهليل مقامات ديگري است كه مناسب اين مقام نيست.

ركن چهارم: «تكبير» است؛ و آن نيز تكبير از توصيف است؛ گويي كه عبد در اول ورود در «تحميد» و «تهليل» تنزيه از توصيف نموده، و پس از فراغ از آن نيز تنزيه و تكبير از توصيف نمايد كه تحميد و تهليلش محفوف به اعتراف به تقصير و تذلل باشد؛ و شايد كه «تكبير» در اين مقام تكبير از «تحميد» و «تهليل» باشد؛ زيرا كه در آن شائبه ي كثرت است - چنانچه مذكور شد - و شايد در «تسبيح» تنزيه از تكبير و در «تكبير» تكبير از تنزيه نيز باشد، كه دعاوي عبد به كلي ساقط شود و به توحيد فعلي متمكن گردد و مقام قيام به حق ملكه گردد در قلب و از تلوين بيرون آيد و حالت



[ صفحه 105]



تمكين حاصل شود.

و عبد سالك بايد در اين اذكار شريفه كه روح معارف است حال تبتل و تضرع و انقطاع و تذلل را در قلب تحصيل كند؛ و به كثرت مداومت باطن قلب را صورت ذكر دهد و حقيقت ذكر را در باطن قلب متمكن سازد تا قلب متلبس به لباس ذكر شود و لباس خويش، كه لباس بعد است، از تن بيرون آورد، پس قلب الهي حقاني شود و حقيقت و روح (ان الله اشتري من المؤمنين أنفسهم) [4] در آن متحقق گردد». [5] .

سركار خانم امين - رحمة الله عليها - در مورد تسبيحات اربعه بياني دارد كه تنها متن عربي آن را ذكر مي كنيم و ترجمه را به خواننده ي محقق و تلاشگر وامي گذاريم. او مي فرمايد: «كيف و أنت ان تدبرت فيها تعلم أن كلمة «سبحان الله» يفيد تنزيهه سبحانه من جميع القبائح و النواقص، بل الكمالات الامكانية بنحو الاطلاق؛ أي: من كل ما كان فيه شائبه النقص.

«والحمدلله» يفيد اتصافه - سبحانه - بجميع صفات الجمال و أوصاف الكمال اللائق بجنابه، لا الكمال الوهمي الذي يتصف به الممكن.

«و لا اله الا الله» يفيد اثبات توحيده بجميع مراتبه بعد نفي غيره تعالي.

بعبارة اخري: ان الاثبات بعد نفي الجنس يفيد حصر الالوهية في الله تعالي، بل يمكن أن يقال: أن «لا اله» يشير الي نفي الوجود الحقيقي عن غيره، و «الا الله» يشير الي اثبات الوجود الواحد الأحد؛ يعني: أن الوجود الحقيقي منحصر فيه سبحانه.

«والله أكبر» اعتراف بأن الله أجل و أعظم من أن يمكن للممكن أن يحدد صفاته الحسني؛ فيعترف العبد حين قرائة هذه الكلمة بأني أعجز و أضعف من الاحاطة بأوصاف جلاله و جماله.

فان التفت المصلي حين اشتغاله بقرائة هذه الكلمات، يعلم أن فيه تنزيهاً و تحميداً و تهليلاً و تكبيراً؛ و هذه انما يكون هي جوامع التوحيد». [6] .



[ صفحه 106]




پاورقي

[1] در زمان تأليف اين كتاب، مرحوم امام خميني قدس سره زنده بودند.

[2] سوره ي حديد / 3.

[3] سوره ي انفال / 17.

[4] سوره ي توبه / 111.

[5] آداب الصلوة / 370 - 373.

[6] النفحات الرحمانية في الواردات القلبية / 17.


بازگشت