صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم ولا الضالين


اين آيه صراط مستقيمي را كه در آيه ي قبلي داشتيم، توضيح مي دهد و بيان مي كند و آن را راه كساني مي داند كه خداوند به آنها نعمت داده است [راه آنان كه به ايشان نعمت دادي] و خداوند اين افراد را خود چنين نام مي برد:

(و من يطع الله والرسول فاولئك مع الذين أنعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء والصالحين و حسن اولئك رفيقا) [1] .

كسي كه از خدا و رسول اطاعت كند، با كساني خواهد بود كه خداوند به آنها نعمت داده است، يعني پيامبران و راستگويان و شهيدان و صالحان؛ و اين افراد چه همراهان خوبي هستند!

پس بر اين اساس تا اينجا معناي آيه مي شود: خداوندا! ما را به راه پيامبران و صديقين و شهداء و صالحان راهنمايي و هدايت كن.

غيرالمغضوب عليهم

نه كساني كه مورد خشم قرار گرفته اند.

كساني كه خداوند بر آنها غضب كرده است مصاديق متعدد و فراواني دارند يكي از اين مصاديق چنان كه گفته اند يهوديان هستند. خداوند در مورد يهوديان مي فرمايد:



[ صفحه 79]



(من لعنه الله و غضب عليه و...) [2] .

كسي كه خداوند او را لعنت كرد و بر او غضب گرفت و...

و لا الضالين

و نه گمراهان.

گمراهان نيز مصاديق متعدد و فراوان دارند. يكي از مصاديق گمراهان نصاري هستند كه خداوند در مورد ايشان فرموده است:

(قد ضلوا من قبل و أضلوا كثيراً) [3] .

نصاري و مسيحيان قبل از اين دچار گمراهي شدند و تعداد زيادي را نيز گمراه كردند. بدين ترتيب در پايان سوره ي حمد، خداوند راه مستقيم را راه نعمت داده شدگان مي شمارد و مسير آنها را از مسير مورد غضب قرار گرفته ها و گمراهان جدا مي كند.

تا اينجا ترجمه ي تحت اللفظي سوره ي حمد با مختصر توضيحاتي از اعاظم فن پايان يافت. جهت حسن ختام حديثي در فضيلت سوره ي حمد ذكر مي شود:

و في العيون عن الرضا عليه السلام عن آبائه عن أميرالمؤمنين عليه السلام قال: لقد سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول: قال الله عزوجل: قسمت فاتحة الكتاب بيني و بين عبدي. فنصفها لي و نصفها لعبدي، و لعبدي ما سأل. اذا قال العبد: (بسم الله الرحمن الرحيم)، قال الله جل جلاله،: بدأ عبدي باسمي و حق علي أن أتمم له اموره، و ابارك في أحواله.

فاذا قال: (الحمدلله رب العالمين)، قال الله جل جلاله: حمدني عبدي، و علم أن النعم التي له من عندي، و أن البلايا التي دفعت عنه فبتطولي. اشهدكم اني أضيف له الي نعم الدنيا نعم الآخرة، و أدفع عنه بلايا الآخرة كما دفعت عنه بلايا الدنيا.

فاذا قال: (الرحمن الرحيم)، قال الله جل جلاله: شهد لي عبدي بأني الرحمن الرحيم. اشهدكم لأوفرن من رحمتي حظه، و لأجزلن من عطائي نصيبه.

فاذا قال: (مالك يوم الدين)، قال الله تعالي: اشهدكم كما اعترف لي اني أنا المالك يوم



[ صفحه 80]



الدين، لاسهلن يوم الحساب حسابه، و لأتقبلن حسناته، و لأتجاوزن عن سيئاته.

فاذا قال: (اياك نعبد)، قال الله عزوجل: صدق عبدي. اياي يعبد. اشهدكم لاثيبنه علي عبادته ثواباً يغبطه كل من خالفه في عبادته لي.

فاذا قال: (و اياك نستعين)، قال الله تعالي: بي استعان عبدي و الي التجأ، و اشهدكم لأعيننه علي أمره، و لأغيثنه في شدائده، و لآخذن بيده يوم نوائبه.

فاذا قال: (اهدنا الصراط المستقيم) الي آخر السورة، قال الله عزوجل: هذا لعبدي و لعبدي ما سأل و قد استجبت لعبدي و أعطيته ما أمل و آمنته مما منه و جل. [4] .

«و در كتاب عيون از حضرت رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت آورده كه فرمود: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم مي فرمود: خداي تعالي فرموده: فاتحةالكتاب را بين خودم و بنده ام تقسيم كردم: نصفش از من و نصفش از بنده من است. بنده ام هرچه بخواهد به او مي دهم.

چون او مي گويد: (بسم الله الرحمن الرحيم)، خداي عزوجل مي گويد: بنده ام كار خود با نام من آغاز كرد و بر من است كارهاي او را برايش به اتمام برسانم، و حالاتش را با بركت گردانم.

و چون او مي گويد: (الحمدلله رب العالمين)، پروردگار متعالش مي گويد: بنده ي من مرا حمد گفت و اقرار كرد نعمت هايي كه در اختيار دارد از ناحيه ي من و بلاهايي كه به وي نرسيده، باز به لطف و تفضل من است؛ و من شما فرشتگان را گواه مي گيرم كه بر نعمت هاي دنيايي و آخرتي او را افزوده، بلاهاي آخرت را از او دور كنم؛ همان طور كه بلاهاي دنيا را از وي دور كردم.

و چون او مي گويد: (الرحمن الرحيم)، خداي جل جلالش مي گويد: بنده ام شهادت داد كه من رحمان و رحيم هستم، من نيز شما را شاهد مي گيرم كه بهره ي او را از نعمت و رحمت خود فراوان ساخته، نصيبش را از عطاي خودم بسيار كنم.

و چون او مي گويد: (مالك يوم الدين)، خداي تعالي مي گويد: شما شاهد باشيد! همان طور كه بنده ام اعتراف كرد به اينكه من مالك روز جزا هستم، در آن روز كه روز حساب است حساب او را آسان مي كنم و حسناتش را قبول كرده، از گناهانش صرف نظر مي كنم.



[ صفحه 81]



و چون او مي گويد: (اياك نعبد)، خداي عزوجل مي فرمايد: بنده ام راست گفت و به راستي مرا عبادت كرد؛ و به همين جهت شما را گواه مي گيرم در برابر عبادتش پاداشي دهم كه هركس كه در عبادت راه مخالف او را رفته، به حالش رشك برد.

و چون او مي گويد: (و اياك نستعين)، خداي تعالي مي گويد: بنده ام از من استعانت جست و به من پناهنده گشت، من نيز شما را شاهد مي گيرم كه او را در كارهايش ياري كنم، در سختي ها به دادش برسم و در روزهاي گرفتاريش دست او را بگيرم.

و چون او مي گويد: (اهدنا الصراط المستقيم)، تا آخر سوره، خداي عزوجل مي گويد: همه ي اينها و آنچه غير از اينها را درخواست كند برآورده است. من همه ي خواسته هايش را اجابت كردم و آنچه را آرزو دارد برآوردم و از آنچه مي ترسد ايمني بخشيدم». [5] .

علامه ي طباطبايي در الميزان بعد از نقل اين روايت چنين مي فرمايد: «قريب به اين مضمون را مرحوم صدوق در كتاب علل خود از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده؛ و اين روايت همان طور كه ملاحظه مي فرماييد، سوره ي فاتحةالكتاب را در نماز تفسير مي كند پس اين خود مؤيد گفته ي قبلي ماست كه گفتيم اين سوره كلام خداي سبحان است، اما به نيابت از طرف بنده اش، و زبان حال بنده اش در مقام عبادت و اظهار عبوديت است كه چگونه خدا را ثنا گويد و چگونه اظهار بندگي كند؛ و بنابراين اين سوره اصلاً براي عبادت درست شده و در قرآن هيچ سوره اي نظير آن ديده نمي شود. منظورم از اين حرف چند نكته است:

اول: اينكه سوره ي مورد بحث از اول تا به آخرش كلام خداست، اما در مقام نيابت از بنده اش؛ و اينكه بنده اش وقتي روي دل متوجه به وي مي سازد و خود را در مقام عبوديت قرار مي دهد، چه مي گويد.

و دوم: اينكه اين سوره به دو قسمت تقسيم شده: نصفي از آن براي خدا و نصف ديگري براي بنده ي خداست.



[ صفحه 82]



نكته ي سوم: اينكه اين سوره مشتمل بر تمامي معارف قرآني است و با همه ي كوتاهيش به تمامي معارف قرآني اشعار دارد؛ چون قرآن كريم با آن وسعت عجيبي كه در معارف اصوليش و نيز در فروعات متفرعه بر آن اصول هست، از اخلاقش گرفته تا احكام و احكامش از عبادات گرفته تا سياسات و اجتماعيات و وعده ها و وعيدها و داستان ها و عبرت هايش، همه و همه بياناتش به چند اصل برمي گردد و از آن چند ريشه جوانه مي زند: اول توحيد، دوم نبوت، سوم معاد و فروعات آن و چهارم هدايت بندگان به سوي آنچه مايه ي صلاح دنيا و آخرتشان است؛ و اين سوره با همه ي اختصار و كوتاهيش مشتمل بر اين چند اصل مي باشد و با كوتاه ترين لفظ و روشن ترين بيان به آنها اشاره نموده است.

حال براي اينكه به عظمت اين سوره پي ببري، مي تواني معارف مورد بحث در اين سوره را كه خداي تعالي آن را جزو نماز مسلمانان قرار داده، با آنچه مسيحيان در نماز خود مي گويند و انجيل متي (6: 9 - 13) آن را حكايت مي كند مقايسه كني، آن وقت مي فهمي كه سوره ي حمد چيست؟

در انجيل نام برده كه به عربي ترجمه شده، چنين مي خوانيم: پدر ما آن كسي است كه در آسمان هاست. نام تو متقدس باد و فرمانت نافذ و مشيتت در زمين مجري! همن طور كه در آسمان مجري است. نان ما كفاف ماست. امروز ما را بده و ديگر هيچ؛ و گناه ما بيامرز، همان طور كه گناهكاران به خويشتن را مي بخشيم (يعني از ما ياد بگير!)؛ و مارا در بوته ي تجربه و امتحان قرار مده، بلكه در عوض از شر شيطان نجات ده.

خوب در اين معاني كه الفاظ اين جملات آنها را افاده مي كند دقت بفرما، كه چه چيزهايي را به عنوان معارف الهي و آسماني به بشر مي آموزد و چگونه ادب بندگي در آن رعايت شده؟!

اولاً: به نمازگزار مي آموزد كه بگويد: پدر ما (خداي تعالي) در آسمان هاست، در



[ صفحه 83]



حالي كه قرآن خدا را منزه از مكان مي داند.

و ثانياً: درباره ي پدرش دعاي خير مي كند كه اميدوارم نامت متقدس باشد (البته فراموش نشود كه متقدس باشد نه مقدس، و خلاصه قداست قلابي هم داشته باشد كافي است)؛ و نيز اميدوارم كه فرمانت در زمين مجري (و تيغت برا) باشد، همان طور كه در آسمان هست. حال چه كسي مي خواهد دعاي اين بنده را درباره ي خدايش مستجاب كند؟ نمي دانيم. آن هم دعايي كه به شعارهاي احزاب سياسي شبيه تر است تا به دعاي واقعي!

و ثالثاً: از خدا - و يا بگو پدرش - درخواست كند كه تنها نان امروزش را بدهد؛ و در مقابل بخشش و مغفرتي كه او نسبت به گنهكاران خود مي كند، وي نيز نسبت به او با مغفرت خود تلافي نمايد؛ و همان طور كه او در مقابل جفاكاران از حق خود اغماض مي كند، خدا هم از حق خود نسبت به او اغماض كند. حالا اين نمازگزار مسيحي چه حقي از خودش دارد كه از خود او باشد و خدا به او نداده باشد؟ نمي دانيم!

و رابعاً: از پدر بخواهد كه او را امتحان نكند، بلكه از شر شرير نجات دهد؛ و حال آنكه اين درخواست درخواست امري است محال و نشدني؛ براي اينكه اينجا دار امتحان و استكمال است و اصلاً نجات از شرير بدون ابتلا و امتحان معنا ندارد.

از همه اينها بيشتر وقتي تعجب مي كني كه نوشته قسيس فاضل گوستاولوبون را در كتاب تاريخ تمدن اسلامش ببيني كه مي گويد: اسلام در معارف ديني چيزي بيشتر از ساير اديان نياورده؛ چون همه ي اديان بشر را به سوي توحيد و تزكيه ي نفس و تخلق به اخلاق فاضله و نيز به عمل صالح دعوت مي كردند، اسلام نيز همين ها را گفته. چيزي كه برتري يك دين را بر دين ديگر اثبات مي كند، به اين است كه ببينيم كدام يك از اديان ثمره ي بيشتري در اجتماعات بشري داشته (و لابد منظورش اين است كه ثمره ي دين مسيحيت در تعليم و تربيت بيشتر از اسلام است!).



[ صفحه 84]



و از اين نيز عجيب تر آنكه بعضي از مسلمان نماها نيز اين گفتار وي را نشخوار كرده، پيرامون آن داد سخن داده است». [6] .

پايان اين مقال را روايت مرفوعه اي قرار مي دهم كه مرحوم جد قدس سره از أميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي كند كه فرمودند: «كل ما في القرآن في الحمد و كل ما في الحمد في البسملة و كل ما في البسملة في الباء و كل ما في الباء في النقطة و أنا النقطة تحت الباء». [7] .

أميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: هر آنچه در قرآن است در سوره ي حمد به اختصار و اجمال آمده است؛ و هر آنچه در سوره ي حمد است در بسم الله آمده است؛ و هر آنچه در بسم الله در باء اول آن قرار دارد؛ و باء بدون نقطه معنا ندارد؛ لذا هر آنچه در باء است در نقطه ي زير آن است و من نقطه ي زير باء هستم.

اجمال معناي روايت به جهت فهم همگاني اين است كه دين بدون ولايت معناي صحيحي پيدا نمي كند و ولايت از آن اميرالمؤمنين عليه السلام و اولاد معصومين يازده گانه ي آن بزرگوار عليهم السلام است.



[ صفحه 85]




پاورقي

[1] سوره ي النساء، 69.

[2] سوره ي المائده، 60.

[3] سوره ي المائده، 77.

[4] عيون أخبارالرضا عليه السلام 1 / 300، ح 59؛ أمالي صدوق، مجلس 33، ح 1 / 239، رقم 253.

[5] ترجمه الميزان 1 / 74.

[6] ترجمه الميزان 1 / (77 - 75).

[7] مجدالبيان في تفسيرالقرآن / 347.


بازگشت