آيا بين علم و دين رابطه وجود دارد؛ با فرض وجود رابطه آيا نماز مي تواند بخشي از رابطه و تعامل دين و علم را توجيه و مستحكم كند؟


- براي تبيين و توضيح بيشتر تعاملات علم و دين بهتر است اين دو واژه را به طور مختصر معني بكنيم- دين در لغت به معناي كيش، قانون و مقررات است و در اصطلاح عبارت است از مجموعه ي احكام مقرراتي كه به صورت وحي از طرف خداوند براي بشر در طول تاريخ براي پيامبران ابلاغ شده و مردم با عشق و علاقه به آن مقصد پايبند بوده و تخلف از آنرا جرم و گناه بدانند. گاهي كلمه دين به معناي دلبستگي انسان به يك مبداء غيبي يعني قوه نيرومندي كه آفريننده و نگهدارنده همه موجودات هست مي دانند. دين به اين معنا در ذات و سرشت انساني است. [1] .

در اينجا دين به معناي شريعت اسلام طبق آيه ي قرآني «ان الدين عندالله الاسلام» است. اسلام در لغت به معناي سلم و سلامتي و نيز تسليم محض همراه با تعقل و تفكر در قبال خالق هستي است به عبارت ديگر مجموعه عقايد موروثي و مقبول در روابط انسان با مبداء وجودي و التزام به سلوك رفتار به مقتضاي آن عقايد را دين گويند. [2] .

حضرت امير (عليه السلام): دين را به معناي شناخت و معرفت مي داند و مي فرمايد: اول دين معرفه است بعبارتي ديگر وقتي ابتدا وآغاز قانون و قاعده اي آگاهي، معرفت و شناخت باشد قطعا خبر از سرانجام نيك و مشاهده حضور و ظهور حقيقت پديده مي دهد علم در اينجا مجموعه ي آگاهي و



[ صفحه 53]



تواناييهاي ذهني بشر كه در قالب تجربه و آزمون نهفته است مي باشد و بعبارت ديگر آگاهي و علمي كه صرفا محصول ذهن انسان و جدا از عالم وحي است براين اساس در علم و دانش نوعي آگاهي است كه ما در پي آن هستيم اما در دين آغاز و شروع خود «آگاهي» است در واقع اين حكم به يك امر عبادي واجب مي ماند كه علم و دانش به عنوان ذي المقدمه براي آن محسوب مي شود. «اول الدين معرفته و كمال معرفته التصديق به» [3] .

- عده اي دين را شناخت يك موجود فوق بشري كه داراي قدرت مطلقه است (خدا) مي دانند «پارسونز» دين را مجموعه اي از باورها، اعمال آشكار و نمادهايي كه بشر در جامعه به وجود مي آورد مي داند- و عده اي مانند «سالموون رايناخ» دين را مجموعه اي از اوامر و نواحي كه مانع عملكرد آزاد استعدادها مي شود مي نامد- و يا دين را معادل اخلاق يا پاسخ انسان به نداي الهي مي دانند. [4] .

- امروزه گسترش علم خصوصا در عرصه تجربي و فيزيكي باعث شده كه عده اي كوتاه نظر از دفاع نسبي خود در عرصه ديني عقب نشيني كنند اين پيشرفت و ترقي علوم محض خصوصا در عرصه فكري جهان غرب در قرن بيستم كاملا مشهود است بطوريكه حسرت و تعجب بي خبران از جايگاه علم و دين سبب گرديده كه اديان را تنها به عنوان خيال بافي خصوصي و بي ضرر تلقي كنند و اگر دين موضوعيتي در زندگي نداشته باشد و مقدر است كه مدام از حوزه هاي معرفت بشري بيشتر تبعيد شود تا اينكه عاقبت به منزلتي مشابه احكام نجومي (خرافه گوي ها) دست يابد. استقلال عالم فيزيك، نظام طبيعي و وسعت معرفت بشر به عظمت كهكشانها باعث شده كه تفكر غير خدايي در جريان باشد يعني اعتقاد به خداوند با پيش فرضهاي زندگي دوران ماقبل علمي پيوند داشته باشد در اين صورت مجموعه عقايد و معرفت متافيزيكي انسان داراي اعتبار و مقام نخواهد بود [5] .

چنين نگرشي در واقع در پي آن است كه رابطه علم و دين را انكار كند بعبارتي ديگر نوعي تعارض و جدايي را براي روابط علم و دين فرض كند البته بايد متذكر شد چنين ايده اي زماني نمود پيدا مي كند كه ما علم را صرفا و معادل اصالت تجربه محض بدانيم در اين صورت علم از انباشتن



[ صفحه 54]



مشاهدات پراكنده و رده بندي كردن آنها و در نهايت رسيدن به قوانين كلي حاصل مي شود در اين صورت استقراء (Induction) رسيدن به علم آسانترين راه و تنها راه سبك دانش محسوب مي شود [6] .

چنين نگرشي به علم فقه جنبه هاي خاصي از كوشش علمي دانشمندان را نشان مي دهد يعني در افكار و عقايد علمي دانشمندان در بخش خاصي از عناصر تجربي دخالت دارد در حاليكه دين بطور خاص و عام اهداف، فلسفه تفكر و انديشه يعني درست زندگي كردن را بيان مي كند.

با توجه به اينكه دين از دو بخش نظري و عملي شكل گرفته است يعني مباحث مربوط به اصول اساسي دين و ابعاد عملي دين (فروعات) كه نمود اصلي ميزان پذيرش اصول دين را طرح مي كند نماز به عنوان عصاره جميع عبارات و ناظم اعمال بشري است نماز نه تنها خودش به عنوان رمز علم و عبوديت و بندگي انسان به خالق است بلكه راه و طريق ساير عبادات و حصول معرفت و دانش آن را نيز متجلي مي كند بر اينكه اگر چنين نمي بود هرگز خالق هستي نماز را به عنوان اولين فرض و نشانه بندگي و اطاعت مقربان قرار نمي داد فلسفه وجوب و فرض بودن اعمالي خاص با شرايط ويژه ارزشي نمي داشت اگر آن اعمال و افعال اختياري با فكر و تأمل در خور شأن انساني همراه باشد روزنه هاي اميد، صلابت، تقرب، تضرع، معرفت بشري را در جهان مادي مفتوح خواهد نمود.

حضرت امير (عليه السلام) مي فرمايد: الفكر مرأت صافيه: فكر آينه صاف است. پس نفس خود فرائض مانند نماز هدف نيست بلكه نتايج و عواقب آنها مورد هدف و قصد است و چون چنان اعمال صحيح انسان را به عجز و ناتواني خود در قبال خالق هستي از يك طرف و داناي معرفت او از طرف ديگر كه نهايت قداست و عرفان ملك و حكومت است منتج به نتيجه مي كند.

- نمودهاي ذهني و عيني اعمال انسان قائل شدن به صفات و ديدگاه حسن و قبح و، خوب و بد بودن روابط فردي و اجتماعي لازمه قوام و اثبات و ثبوت ويژگيهايي است كه انسان داراي قابليت حصولي و اكتسابي آن دانايي و معرفت است. و چنين ويژگي را تبعا و يا شخصا براي اموري نسبت مي دهد كه البته مبناي نسبتهاي شخصي هم باز فطرتي و ذاتي است نماز در واقع چگونگي كمي و



[ صفحه 55]



كيفي چنين نسبتهاي تبعي و شخصي را اعم از ذهني بودن و يا عيني را براي بشر حداقل بطور عام طبقه بندي مي كند. مثلا زشتي فساد، فحشاء، بيتابي، حرص و طمع كه بوسيله دانش بشر نيز مورد اثبات قرار گرفته است قرآن آن را در دين بوسيله نماز مورد تبيين قرار داده است. «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر».

- اگر هدف دانش بشري رسيدن به كمال مادي و معنوي است چنين امري در تعاملات عبادي او نهفته است. به عبارت ديگر نماز مي تواند چنين تعاملات را اثبات ارزشي بدهد العارف من عرف قدره [7] عارف حقيقي كسي است كه هويت و ارزش خود را بشناسد «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هر كس كه خود را بشناسد به رشد و كمال والايي نايل مي گردد. «في خلقكم و ما يبث من دابة آيات لقوم يوقنون» «در آفرينش شما و آنچه كه مي گستراند از جنبنده نشانه هايي است براي قومي كه يقين دارند [8] .

اين آيات نظم عالي ساختمان جسماني و عظمت رواني انسان را با آن استعدادهاي عالي كه دارد بيان مي كند و بيان و تذكر چنين آيات تنها براي ذكر واقعيت نيست بلكه براي تشويق و تحريك الزامي انسانها براي شناخت خويشتن است چون بدون علم و شناخت نفس امكان معرفت و دانايي ديگر نيز ممكن نخواهد بود. [9] .


پاورقي

[1] ص 9 اسلام و قرآن، حسين علي راشد، ناشر پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ دوم 1377.

[2] (لغت نامه دهخدا).

[3] (خطبه ي 1).

[4] سالكي، بهزاد، فلسفه دين، جان هيك، انتشارات بين المللي الهدي، چاپ اول 1376، ص 16-15.

[5] اقتباس از همان منبع صص 90-89.

[6] علي زماني، اميرعباس، دين و علوم تجربي، ناشر دبيرخانه مجمع گروههاي معارف اسلامي، چاپ اول، 77 ص 28.

[7] نهج البلاغه (خطبه 10).

[8] جاثيه، آيه 4.

[9] جعفري، محمدتقي، فلسفه دين، مؤسسه فرهنگي انديشه، چاپ اول 1375.


بازگشت