سجاده و اشك


سيد اكبر ميرجعفري



با من بيا تا سر عهد با اين دل ساده و اشك

تا قلب آئينه ها تا ميعاد سجاده و اشك



آنسوي اين چشمه هاي خشكيده در واحه ي وهم

چشمان سبز نيازت امشب غزل زاده و اشك



گويي فقط از زمين در زير بار تغافل

از چشم اين آسمانها اين دل نيفتاده و اشك



تا باغهاي تجلي يك سجده راهست و افسوس

عمريست ما آشناييم با غربت جاده و اشك



بگذار تا آسمان هست از ما خدايا بماند

از ما كه چيزي نداريم جز اين دل ساده و اشك





[ صفحه 13]




بازگشت