دخترم پروانه
«احد ده بزرگي»
دخترم پروانه
صبح با زمزمه آبي رود
زير چتر گل سرخ
به سرچشمه شبنم، سرمست
گرد از چهره جان شست و گذشت
و نسيم خنك از برگ
تراويدن داشت
دخترم پروانه
صبح با بانگ خروس
از سرچشمه به همراه نسيم
با وضوي تسليم
[ صفحه 33]
نرم و آرامتر از نور نگاهم در آب
به هواي پرواز
گام در وسعت سجاده گذاشت
و قناري، غزل سبز رهايي سركرد
---
دخترم پروانه
سر سجاده لبريز نياز
چون عروس خورشيد
سوره نور قرائت مي كرد
كه صداقت دل او را با عشق
داد با رشته اشكي پيوند
خانه آنگاه
ز برخورد پر و بال ملائك پر شد
همه جا بوي محمد (ص) مي داد
و من آنجا بي خويش
شوق از چشم ترم جاري شد
دخترم پروانه
گاه پرواز چنان حور بهشت
چادر قوس و قزح داشت به سر
[ صفحه 34]
كه به معراج سفر كرد
چو طاووس از خويش
و نگاه خورشيد
كرد با ابر تلاقي
آنگاه
عشق جاري شد و آئينه تلاطم برداشت
و گل شيپوري
خواب مرغان چمن را آشفت
دخترم پروانه
دست افشان، سرمست
بازگشت از سفر روحاني
خويش را ديد در آئينه مهر
باغ احساس شكوفا گرديد
و به خود گفت سلام
خواست تعقيب بخواند امّا
در دلش غنچه الهام شكفت
خويش را زمزمه كرد
---
[ صفحه 35]
«من مسلمانم
قبله ام يك گل سرخ
جانمازم چشمه، مُهرم نور
دشت سجاده ي من
همه ذرات نمازم متبلور شده است»
- از سهراب سپهري است
[ صفحه 36]