خانه ي ابراهيم


«نادر پناه زاده»



پدرم بيدار است

او اذان مي خواند



با صداي خوبش

چه روان مي خواند



تا اذان مي خواند

صبح بيدارم من



حوض را وقت وضو

دوست مي دارم من





[ صفحه 30]





شستن صورت را

دستها را با آب



پاكي و بيداري

بهتر است از اين خواب



در كنار بابا

صبح مي مانم من



هر چه او مي گويد

باز مي خوانم من



كربلايي مهرم

كوچك است و خوشبو



جانماز بازم

پر گل است و خوشرو





[ صفحه 31]





قبله، اين نزديكي است

خانه ي ابراهيم



تا نمازي خوانم

پهن كرده جاجيم



سجده در سجّاده

مي كند بابايم



مثل او من هم زود

مي شود خم پايم



آسمان مي داند

صبح، من بيدارم



مادرم مي گويد

دوستت مي دارم





[ صفحه 32]




بازگشت