پر از تصوير خورشيد
ناصر كشاورز
درختي برگهايش
كِسل بود و پر از خاك
كه باران آمد و او
خودش را شست و شد پاك
تمام شاخه ها شد
تميز و سبز و شاداب
به روي برگهايش
هزاران قطره ي آب
[ صفحه 17]
هزار آيينه ي صاف
پر از تصوير خورشيد
در آن آيينه ها او
خدا را داشت مي ديد
دلم لرزيد و رفتم
نشستم پاي جويي
نشستم تا بگيرم
از آب آن وضويي
دلم مي خواست من هم
شوم آيينه باران
ببينم در نمازم
خدا را چون درختان
[ صفحه 18]