تشبيه


يكي از پُركاربردترين صنايع ادبي نماز، تشبيه ابروي كماني يار به محراب مي باشد. استاد خرّمشاهي در جلد اوّل حافظنامه در همين باره مي گويد: «حافظ، تشبيه ابروي كماني يار به محراب را (كه غالباً طاقي قوس مانند در بالاي آن دارد) از سنّت شعر فارسي، گرفته است و بارها با طنز و تعريضي به نماز و با مناسبتي فراتر از تشبيه صِرف، به كار برده است.

حافظ گويد:



نماز، در خَم آن ابروان محرابي

كسي كند كه به خون جگر، طهارت كرد



(ديوان، غزل 131)



[ صفحه 110]





مي ترسم از خرابي ايمان، كه مي بَرَد

محراب ابروي تو، حضورِ نمازِ من



(ديوان، غزل 400)



گر ببينم خَم ابروي چو محرابش، باز

سجده ي شكر كنم، وز پي شكرانه رَوَم



(ديوان، غزل 360)



حافظ ار در گوشه ي محراب مي نالد، رواست

اي نصيحت گو! خدا را، آن خَمِ ابرو ببين



(ديوان، غزل 402)

ناصر بخارايي گويد:



نرگس مست تو، در محراب ابرو، از چه روي

همچو زهّاد حريص، اندر نماز افتاده است



(ديوان / 194)



تا گزارد در خَم محراب ابرويت، نماز

آب چشمم، خرقه را هر شب، نمازي مي كند



(ديوان / 271)



ابرويش محراب شد، جان من، آمد در سجود

بر كه بود آن سجده، چون خود ساجد و مسجود بود؟!



(ديوان / 275)

سلمان ساوجي گويد:



تا دلم آورد، در محراب ابرويت، نماز

جامه ي جان را، به خون، هر دَم نمازي مي كند



(ديوان / 97)



[ صفحه 111]





روي به محراب ابروان، داريم

بر زبان، ذكر دوست مي رانيم



(ديوان / 328)



رو، در خَم محرابِ دو ابروي تو كردم

گفتم مگر اين جا اثري هست دعا را؟!



(ديوان / 366)



رويت آمد، قبله ي دل؛ ابرويت، محراب جان

اهل معني را، برون زين قبله و محراب نيست



(ديوان / 40)

شاه نعمت اللّه ولي گويد:



رو به هر جانب كه آرَم، قبله ي من روي اوست

ابرويش محراب مي سازم، نمازي ديگر است



(ديوان / 153)



هر كه ابرويِ يار ما را، ديد

يافت محراب و، در نماز آمد



(ديوان / 243)

سعدي گويد:



زين سبب خَلق جهانند، مُريدِ سُخنم

كه رياضت كشِ محرابِ دو ابروي توام



(كليّات / 545)



به نماز آمده، محراب دو ابروي تو، ديد

دلش از دست ببردند و، به زنّار برفت



(كليّات / 461)



[ صفحه 112]



محمّدعلي رياضي يزدي گويد:



خم ابروي تو، محراب نماز مَلك است

كه به هر گوشه، قعودي و قيامي دارد



(ديوان / 156)

يكي ديگر از تشبيهات مربوط به نماز، تشبيه محبوب، ممدوح و يا ابروي يار به قبله و يا كلبه است. داراب افسر بختياري يكي از شاعران تواناي بختياري، ممدوح خود(امام علي(ع)) را به قبله، مانند كرده است:



اي قبله ي عالَم، كه تو خود قبله ي مايي

دانيم كه تو آيينه ي غيب نمايي



اي مظهر خلّاق، تو درياي سخايي

دانم به قيامت چو به ما چهره نمايي



(ديوان / 26)

سعدي گويد:



من از روي تو نخواهم به ديگري آورد

كه زشت باشد هر روز قبله ي ديگرم



(كليّات / 553)

ناصر بخارايي گويد:



قبله ي ما، خيال ابروي توست

ما بدان قبله مي كنيم نماز



(ديوان / 302)



[ صفحه 113]



سلمان ساوجي گويد:



رويت آمد، قبله ي دل؛ ابرويت، محراب جان

اهل معني را، برون زين قبله و محراب نيست



(ديوان / 40)

عراقي گويد:



مرا كه قبله، خَم ابروي بتان باشد

چه جاي مسجد و محراب و زهد و طاعات است



(ديوان / 98)

پروين اعتصامي گويد:



چنان راني سخن زين توده ي گِل

كه گويي فارغي از كلبه ي دل



تو را چيزي برون از آب و گل نيست

مبارك كلبه اي، مانند دل نيست



(ديوان / 192)



كسي كه كلبه ي دل، پاك دارد

كجا ز آلودگي ها، باك دارد



(ديوان / 193)

شاه نعمت اللّه ولي گويد:



دو طاق ابرويش مرا قبله نما شد

كرديم نمازي و نمازي كه چه گويم



(ديوان / 400)



[ صفحه 114]



اشتري اصفهاني گويد:



بر ماه جمال او، ملك بُرده سجود

چون ابروي او قبله ي ارباب دعاست



(ديوان / 119)

استاد محمّدعلي رياضي يزدي گويد:



هلال ابروي او در نماز، قبله ي ماست

كه رويِ شاهدَ ما، جلوه گاه حُسن خداست



(ديوان / 147)


بازگشت