سجده و سجاده


سجده يعني سر بر خاك نهادن، يكي از اركان نماز است. سجده و سجّاده ي ريايي زاهدان، همواره در ادب فارسي، مورد انتقاد رندان تشنه لب [1] مي باشد.



حافظ گويد:



به مي، سجّاده رنگين كُن، گرت پير مغان گويد

كه سالك، بي خبر نَبْوَد ز راه و رسم منزل ها



(ديوان، غزل 1)

ناصر بخارايي گويد:



خدمت پير مغان، مذهب ديرينه ي ماست

سجده در پيش بتان، پيشه ي پيشينه ي ماست



(ديوان / 189)

خاقاني گويد:



مرا سجده گَه، بيت بنت العنب، بِهْ

كه از بيت اُمُّ القري مي گريزم



(خاقاني / 67)

سلمان ساوجي گويد:



دو سه روز از سر سجّاده، برآنم سلمان!

كه به عزم سفر كوي مغان، برخيزم



(ديوان / 216)



[ صفحه 107]



باز گويد:



من خراب مسجد و افتاده ي سجّاده ام

مي روم باشد كه خود را، در خرابات افكنم



(ديوان / 238)

شاه نعمت اللّه ولي مي گويد:



خرقه ي خود را به مِي، شُستيم پاك

فارغ از تسبيح وز سجّاده ايم



(ديوان / 464)

باز گويد:



از سر سجّاده ي ناموس، خوش برخاستيم

بر در ميخانه، سرمستانه، بنشستيم باز



(ديوان / 353)

امّا ناصرخسرو گويد:



كسي را بَرَد سجده، دانا كه يزدان

گزيدستش از خَلق، مر رهبري را



(شرح سي قصيده / 35)

اشتري اصفهاني گويد:



سجده پيش غير حق، هرگز نمي باشد روا

جز خداي پاك، ما را هيچ مسجود نيست



(ديوان / 156)

يكي ديگر از مواردي كه در ادبيّات فارسي در خصوص سجده كردن به چشم مي خورد؛ سجده نكردن شيطان بر آدم است.



[ صفحه 108]



شيخ بهايي گويد:



ابليس نشد ساجد و، مردود ابد شد

آن دَم، كه ملائك همه كردند سجودم



(كليّات / 126)

نظامي گويد:



وانكه نااهل سجده شد، سَرِ او

قفل بر قفل بسته شد، درِ او



(هفت پيكر / 13)

امّا سجده در برابر خداوند بي همتا، بهترين نمونه ي كرنش و تواضع است.

سيف فرغاني گويد:



گر دَرم داري با خلق كَرَم كن؛ زيرا

شَرَف نَفس، به جودست و، كرامت به سجود



(برگزيده ي ديوان / 38)

شاه نعمت اللّه ولي گويد:



دل، باز عزم كلبه ي مقصود مي كند

جانم سجود حضرت معبود مي كند



(ديوان / 295)

ناصرخسرو گويد:



در مسجد، جاي سجده را، بنگر

تا بر ننهي به خار، پيشاني



(شرح سي قصيده / 137)

عطّار نيشابوري نيز با اعتقاد به اين مطلب كه قبل از اينكه آفرينش آغاز شود؛



[ صفحه 109]



نور حضرت محمّد، آفريده [2] شده و ذات خداوندي را سجده مي كرد، مي گويد:



چو شد آن نور معظّم، آشكار

در سجود افتاد، پيش كردگار



قرن ها اندر سجود، افتاده بود

عمرها اندر ركوع، اِستاده بود



(منطق الطّير / 16)


پاورقي

[1] حافظ گويد:



رندان تشنه لب را، آبي نمي دهد كس

گويا ولي شناسان، رفتند از اين ولايت.

[2] اشاره به روايت: «اوّل ما خَلَق اللّه نوري(روحي)» اوّلين چيزي كه پروردگار عالَم آفريده، روح يا نور مصطفوي است و در واقع با اين روايت، حضرت محمّد از نظر نور اوّلين آفريده بود و از نظر نوبت پيامبري، خاتم.


بازگشت