نماز بردن، به معناي سجده كردن و به خاك افتادن


[نماز بردن: تعظيم كردن، سجده كردن،



«شهي كه بارگه اوست، سجده گاه ملوك

همي بَرَند به آن سجده گه، ملوك، نماز»



(سوزني سمرقندي) برهان قاطع، جلد 4.]

دكتر جعفر شعار در توضيح واژه ي نماز بردن، تعظيم كردن و خَم شدن را ذكر كرده است. [1] .

دكتر معين نيز در فرهنگ فارسي خود ذيل واژه ي نماز و در ادامه ي آن در توضيح نماز بر آن نوشته است:

«سجده كردن كسي را براي تعظيم و به خاك افتادن. و در همين رابطه شاهد مثالي از سياست نامه ذكر مي كند و مي نويسد: «و چون حاجيان او را پيش تخت بردند، ملك را نماز برد...» [2]

و اين تركيب فعلي نماز به همين معاني در شاهنامه ي فردوسي، فراوان به كار



[ صفحه 94]



رفته است:



پري روي گلرخ بتان طراز

برفتند و بردند، پيشش نماز



(شاهنامه / 47)



چو رفتند بردند، پيشش نماز

برآشفت و پاسخ نداد، ايچ باز



(شاهنامه / 117)



نخست آفرين كرد و بردش نماز

زماني همي گفت با خاك، راز



(شاهنامه / 134)



برو آفرين كرد و بردش نماز

سخن گفت با وي سپهبد، به راز



(شاهنامه / 135)



بيامد خرامان و بردش نماز

به بر درگرفتش زماني دراز



(شاهنامه / 135)



شبستان همه پيش سودابه باز

دويدند و بردند، يك يك نماز



(شاهنامه / 141)



همه شهر توران، بَرَندت نماز

مرا خود به مهر تو، آمد نياز



(شاهنامه / 151)



دو تا گشت پيران و بردش نماز

بسي آفرين كرد و برگشت باز



(شاهنامه / 157)



به نزديك او رفت و بردش نماز

بپرسيد رستم ز راه دراز



(شاهنامه / 275)



چو نزديك كيخسرو آمد فراز

ستودش فراوان و بردش نماز



(شاهنامه / 290)



[ صفحه 95]





به نزديك بسّاد شد سرفراز

بر او آفرين كرد و بردش نماز



(شاهنامه / 391)



چو آمد به نزديك ايوان، فراز

ستودش فراوان و بردش نماز



(شاهنامه / 476)



چو آمد به نزديك دارا فراز

پياده شد و بُرد پيشش نماز



(شاهنامه / 480)



هر آن كس كه تازانه دانست باز

برفتند و بردند پيشش نماز



(شاهنامه / 586)



چو شد نزد خاقان جين سرفراز

فراوانش بستود و بردش نماز



(شاهنامه / 717)



زمين را ببوسيد و بردش نماز

همي بود پيشش زماني دراز



(شاهنامه / 796)

نظامي هم در همين معنا گويد:



نمازش برد چون هند و، پري را

ستودش جون عطارد، مشتري را



(خسرو شيرين / 155)

سلمان ساوجي گويد:



قبله ي درگاه او را مي برد گردون نماز

پشت سيمين مهره اش ز آنروي روز و شب، دو تاست



(ديوان / 449)

باز گويد:



[ صفحه 96]





گرد كوي تو، كُنَد كعبه همه عمر، طواف

پيش روي تو، بَرَد قبله، همه روزه، نماز



(ديوان / 536)

ميبدي در كشف الاسرار آورده: «... ثُمَّ قلنا للملائكهُ اسجدوا لآدم؛ پس به فرشتگان گفتيم آدم را نماز بَريد.» (كشف الاسرار / 88)

عمّان ساماني گويد:



از سر زين، بر زمين آمد، فراز

وز دل و جان، بُرد جانان را نماز



(گنجينةالاسرار / 110)


پاورقي

[1] رزم نامه ي رستم و اسفنديار / 212.

[2] فرهنگ فارسي معين، ج 4.


بازگشت