نماز ريايي


لازمه ي توحيد، شاهد و ناظر دانستن ذات واحد حق تعالي در همه جا و هميشه است؛ از اين رو كساني كه عبادات خود را به انگيزه هاي مختلف انجام مي دهند در واقع براي خود خدايي ديگر، ترسيم نموده اند و در شرك



[ صفحه 80]



افتاده اند. پس بدانيد عبادتي كه نه از براي خالق باشد خود اوّلين نشانه ي شرك است؛ لذا شاعران بسياري اين موضوع را مورد نكوهش و تقبيح قرار داده اند. سعدي گويد:



عابد كه نه از بهر خدا، گوشه نشيند

بيچاره در آيينه ي تاريك، چه بيند



(گلستان / 561)

هم چنين گويد:



كه داند چو دربند حق نيستي

اگر بي وضو در نماز ايستي؟



كليد در دوزخ ست آن نماز

كه در چشم مردم، گزاري دراز



اگر جز به حق مي رود، جاده ات

در آتش فشانند سجّاده ات



(كليّات / 330)

هم او گويد:



گنه كار انديشناك از خداي

بِه از پارساي عبادتْ نماي



(كليّات / 301)

حافظ گويد:



امام خواجه كه بودش سر نماز، دراز

به خون دختر رز، خرقه را قصارت كرد



(ديوان، غزل 132)



[ صفحه 81]



هم گويد:



اي كبك خوشخرام! كجا مي روي بايست

غرّه مشو كه گربه ي زاهد، نماز كرد



حافظ! مكُن ملامت رندان، كه در ازل

ما را خدا ز زهد ريا، بي نياز كرد



(ديوان، غزل 133)

و باز گويد:



زاهد و، عُجب و، نماز و، من و، مستيّ ونياز

تا تو را خود ز ميان، با كه عنايت باشد



(ديوان، غزل 158)

ناصر بخارايي گويد:



نرگس مست تو، در محراب ابرو، از چه روي

همچو زهّار حريص اندر نماز افتاده است؟



(ديوان / 194)

كمال الديّن اسماعيل گويد:



هر روز در برابر كعبه است، پنج بار

آن سينه اي كه چار حَدّش، با كليساست



(شرح قصايد / 132)

باز گويد:



محراب زان به نقش زر، اندر گرفته اند

باري دل تو داند، كش قبله گه، كجاست





[ صفحه 82]





آن هم مباركي رياي نماز توست

گر موضع نماز تو را نام بورياست



(شرح قصايد / 133)

سنايي گويد:



صوفيان را، ز پي راندن كام

قبله شان شاهد و شمع و شكم است



زاهدان را، ز براي زه و زَه

«قل هو اللّه احد» دام و دَم است



(تازيانه هاي سلوك / 96)

شاه نعمت اللّه ولي گويد:



گر هست طاعت دگري، روزه يا نماز

حمد خداست، طاعت ما و ثناي ما



(ديوان / 497)

كليم كاشاني گويد:



اين نماز بي وضويت، هم زترس مردم است

در جماعت حاضري، تا بيشتر باشد گوا



(سبك هندي و كليم كاشاني / 190)

صائب گويد:



زهد بي كيفيّت اين زاهدان خشك را

هيچ برهاني، بِهْ از خميازه ي محراب نيست



(دويست و يك غزل / 102)



[ صفحه 83]



مولانا گويد:



آن منافق با موافق در نماز

از پي استيزه آيد، نه نياز



در نماز و، روزه و، حجّ و، زكات

با منافق، مؤمنان در برد و مات



مؤمنان را، برد باشد عاقبت

بر منافق مات، اندر آخرت



(مثنوي، دفتر اوّل، ص22)

شيخ بهايي نيز مخالفت خود با عبادت ريايي را، بيان مي كند:



اي زاهد خودنماي سجّاده به دوش!

ديگر پي نام و ننگ، بيهوده مكوش



ستّاري او، چو گشت در عالَم، فاش

پنهان چه خوري باده؟ برو، فاش بنوش



(كليّات / 138)



مستان، كه گام، در حرم كبريا نهند

يك جام وصل را، دو جهان در بها دهند



سنگي كه سجده گاه نماز رياي ماست

ترسم كه در ترازوي اَعمال ما، نهند



(كليّات / 145)

پروين اعتصامي گويد:



زهد، با نيّت پاك است، نه با جامه ي پاك

اي بس آلوده، كه پاكيزه ردايي دارد



(ديوان / 166)



[ صفحه 84]




بازگشت