خضوع و خشوع در نماز


فلسفه ي عبادت، اطاعت و نماز، تواضع و فروتني است. اين كه ما در برابر آفريدگار جهان و جهانيان سر به سجده مي آوريم، نشانه ي خضوع و خشوع است؛ لذا عبادتي كه در آن رنگي از فروتني نباشد، عبادت نيست.

بزرگان علم و ادب نيز همواره به اين موضوع، توجّه داشته اند.

امام محمّد غزالي مي گويد:

«اصل روح نماز، خشوع است و حاضر بودن دل در جمله ي نماز، كه مقصود نماز، راست داشتن دل است با حق تعالي و تازه كردن ذكر حق تعالي بر سبيل هيبت و تعظيم؛ چنان كه حق تعالي گفت: «وَ اَقِمَ الصَّلوة لِذِكري» نماز به پاي دار براي ياد كرد، مرا» [1] .

عنصر المعالي نيز در همين باره گويد:

در ديگر فايده ي نمازگزاردن آن است كه از متكبّري خالي باشي؛ زيرا كه اصل نماز بر تواضع نهاده اند؛ چون طبع را بر تواضع آرام است. چون طبع را بر تواضع عادت كني تَن نيز متابع عادت گردد.» [2] .

هم چنين ابوالفضل ميبدي گفته:

«خشوع از شرط نماز است و بنده را نشان نياز است و خاشعان اندر نماز، ستودگان حقّ اند و گزيدگان از خَلق. رسول خدا چون نماز كردي، خشوع باطن وي چنان بودي كه جوش دل وي همه شنيدند.

«و لجوفه ازيزٌ كَاَزيز المدِجَل من البكاءِ» روزي به مردي برگذشت كه اندر نماز بود و به دست با موي، بازي مي كرد. رسول گفت: «اگر اين مرد را



[ صفحه 56]



دل ترسكار استي، دست وي به نعت خشوع استوار استي.» [3] .

ناصر بخارايي نيز گويد:



چو سر پاك نداري سر سجود، چه سود؟

چو دل شكسته نباشد، دُرُست نيست نماز



(ديوان / 303)

شاه نعمت اللّه ولي، رها شدن از خودي و فروتني در برابر حق را توصيه مي كند:



با خوديِ خود، كجا يابي خُدا؟

گر خدا خواهي تو، از خود، درگذر



(ديوان / 344)

مولانا نيز كُشتن شهوات و هواي نَفْس را، گامي به سوي تواضع و فروتني مي داند:



گشت كُشته تَن، ز شهوت ها و آز

شد به بسم اللّه، بسمل در نماز



(مثنوي، دفتر سوّم، ص 103)

صائب گويد:



مقبول نيست طاعت هر كس، شكسته نيست

اِستاده را، ثواب نماز نشسته نيست



(دويست و يك غزل / 104)



[ صفحه 57]



محمّد علي رياضي يزدي نيز گويد:



اين جا، نماز را به خشوع و ادب، گزار

كاين فرش زير پاي تو، جبريل را پَر است



(ديوان / 125)


پاورقي

[1] كيمياي سعادت / 141.

[2] قابوس نامه / 20.

[3] كشف الاسرار / 34.


بازگشت