بي نيازي خداوند از عبادات ما
اين كه خداوند از ستايش و عبادت ما بي نياز است و ماييم كه با عبادت و نماز خود، مي خواهيم از او تشكّر كرده باشيم؛ در متون ادب فارسي، متجلّي شده است.
[ صفحه 52]
ناصر بخارايي گويد:
آن شاه، كه قبله ي نمازِ همه، اوست
مقصود، ز قصّه ي دراز همه، اوست
صد ساله نماز و روزه ي مردم را
قدري نَبُود كه بي نياز همه، اوست
(ديوان / 401)
سعدي هم با اعتقاد به اين كه او بي نياز است و ما نمي توانيم او را آن گونه كه شايسته است، بستاييم؛ گويد:
بنده همان بِهْ، كه ز تقصير خويش
عذر به درگاه خداي آوَرَد
ورنه، سزاوار خداوندي اش
كس نتواند كه به جاي آوَرَد
(گلستان / 3)
عُمّان ساماني هم گويد:
اي جمال بي مثالت، در اَلَست
عالَمي را كرده اي خود، بت پرست
با خيال خود، خدايي ساختند
سجده بردند و تو را نشناختند
هر چه را طاعت كنم، آن غير توست [1] .
پس در اين جا، بت پرستي شد دُرُست
(معراج نامه)
[ صفحه 53]
اخوان ثالث نيز، با يادآوري اين نكته كه مبادا فريفته ي طاعات خود شويم، مي گويد:
خداي ساده لوحان را، نماز و روزه بفريبد
وليكن من براي خود، خداي ديگري دارم [2] .
پاورقي
[1] اشاره به مرتبه ي اوّل از تجليّات خداوند موسوم به حضرات خَمْس و آن، مرتبه ي غيب هويّت است كه ذات حق تعالي، هيچ وصف و اسم و رسمي ندارد و آنچه ما خداوند مي پنداريم، خدا نيست؛ بلكه ساخته ي ذهن ما است.
[2] تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم / 84.