اشاره به نماز خواندن


در متون ادب فارسي، اديبان و نويسندگان علاوه بر توصيه به نماز، خود نيز اهل نماز بوده، همواره در اشعار و آثار خود به اين موضوع اشاره كرده اند. حافظ مي گويد:



فرض ايزد بگذاريم و به كس، بد نكنيم

و آنچه گويند روا نيست، نگوييم رواست



(ديوان، غزل 20)



در نمازم خَم ابروي تو، با ياد آمد

حالتي رفت كه محراب، به فرياد آمد



(ديوان، غزل 173)



[ صفحه 48]





زاهد! چو از نماز تو، كاري نمي رود

هم مستي شبانه و، راز و نياز من



(ديوان، غزل 400)

ناصر بخارايي نيز گويد:



بيا اي آيت رحمت! كه ناصر

همي خواند تو را، در هر نمازي



(ديوان / 383)

فايز دشتستاني گويد:



سحرگاهان كه مشغول نمازم

ز دروازه، در آمد، سَرِو نازم



كه فايز «قل هو اللَّه احد» خوان

خداوندا! گنهكارم، چه سازم؟



(كليّات / 39)

سلمان ساوجي نيز در عباراتي رندانه مي گويد:



دو سه روز، از سر سجّاده بر آنم سلمان!

كه به عزم سفر كوي مغان، برخيزم



(ديوان / 216)



من خراب مسجد و، افتاده ي سجّاده ام

مي روم، باشد كه خود را، در خرابات افكنم



(ديوان / 238)

مولانا نيز در حالتي عارفانه و سرگرم راز و نياز با معبود مي گويد:



چو وضو ز اشك سازم، بُوَد آتشين نمازم

درِ مسجدم بسوزد، چو بِدو رسد اذاني



(غزليّات / 534)



[ صفحه 49]





به خدا خبر ندارم، چو نماز مي گزارم

كه تمام شد ركوعي، كه امام شد فلاني



(غزليّات / 535)



ماند پيغمبر به خلوت در نماز

با دو سه درويشِ ثابت، پُر نياز



(مثنوي، دفتر سوّم، ص 26)

خواجه عبداللّه انصاري مي خواهد در قيامت نماز را واسطه ي كار خود و خدا قرار دهد:

«الهي! از سه چيز كه دارم در يكي نگاه كن!

اوّل سجودي كه جز تو را از دل نخاست

ديگر تصديقي كه هر چه گفتي؛ گفتم كه راست

سه ديگر، چون بار كرم خاست؛ دل و جان جز تو را نخواست.»

(مناجات نامه / 42)

ناصر خسرو نيز، در شرايط سخت و بحراني ضدّ اسماعيلي، نماز مي خواند:



مي فروش اندر خرابات، ايمن است امروز و، من

پيش محراب اندرم، با ترس و با بيم و هَرَب



(شرح سي قصيده / 39)

وي در سفرنامه نيز، بارها به نماز خواندن اشاره مي كند:

«روز پنج شنبه، ششم جمادي الآخر سنه ي سبع و ثلاثين و اربعمائه (437)، نيمه ي دي ماه پارسيان، سالْ بر چهارصد و چهارده ي يزدجردي، سر و تَن بشُستم و به مسجد جامع شدم و نماز كردم و ياري خواستم از باري



[ صفحه 50]



(تبارك و تعالي) به گزاردن آنچه بر من واجب است.»

(سفرنامه / 2)

«مردم آن جا نماز كنند و سنگ رجم به منا اندازند و از آن جا برگيرند.» [1] .

«گويند كه، هر حاجت در آن روز خواهند، باري تعالي و تقدّس، دوا كند؛ به گوشه اي رفتم و دو ركعت نماز بكردم و حاجت خواستم، تا خداي تبارك و تعالي، مرا توانگري دهد.» [2] .

و باز هم او، ذيل «مشاهد انبيا» گويد:

«و چون با من دليلي نبود كه آن راه داند، متحيّر مي بودم. ناگاه از فضل باري، تبارك و تعالي، همان روز، مرد عجمي با من پيوست كه او از آذربايجان بود... بدان موهبت شُكر باري را، تبارك و تعالي، دو ركعت نماز بگزاردم و سجده ي شُكر كردم كه مرا رفيق راه بداد تا بر عزمي كه كرده بودم، وفا بكردم.» [3] .

ابوالفضل بيهقّي، اين تاريخ نويس صادق، بارها به نماز خواندن اميران غزنويي اشاره مي كند:

«امير محمود، ميان دو نماز، از خواب برخاست و نماز پيشين بكرد و فارغ شد و نوشتگين را بخواند.» [4] .

«و ديگر روز، سه شنبه خواجه به درگاه آمد و امير را بديد و پس به ديوان آمد. مصلّاي نماز افكنده بودند نزديك صدرِ وي از ديباي پيروزه و دو ركعت نماز بكرد و پس بيرون از صدر بنشست.» [5] .



[ صفحه 51]



«امير، نماز بامداد بكرد و روي به شهر آورد و من به شتاب تر براندم.» [6] .

زنده ياد مهدي اخوان ثالث، شاعر معاصر ما، بارها به نماز خواندن اشاره مي كند:



نمازش چه هشيار خوانم، چه مست

درين بي گمانم كه او هست، هست



خوش آن كس، كه چشم خدابين گشود

به درگاه او، جبهه بي شُبهه، سود [7] .



خواندم نماز شُكر و ثنا گفتم

پروردگار حيّ توانا را [8] .



بعد از نماز خواندن، گستردم

از بهر خويش، سفره ي صهبا را [9] .



يك شب، پس از نماز، نشستم

خواندم كتاب حوصله فرسا را [10] .




پاورقي

[1] سفرنامه / 99.

[2] همان / 1.

[3] همان / 21.

[4] تاريخ بيهقّي / 55.

[5] تاريخ بيهقّي / 87.

[6] همان / 109.

[7] تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم / 282.

[8] همان / 341.

[9] همان / 342.

[10] همان / 356.


بازگشت