توصيه به نماز


بزرگان علم و ادب ايران، از ارزش و عظمت نماز، آگاه بوده، همواره مردم و حاكمان را، نسبت به كوشش در انجام اين واجب الهي، توصيه مي كردند. سعدي در رسائل نثر در نصيحت به ارباب مملكت گويد:

«عزّت و اوقات نماز را، نگاه دارد و به هيچ ملاهي و مناهي در آن وقت مشغول نشود و در نظر علما و صلحا مناسب حال ايشان سخن گويد و حركت كند.»

(كليّات / 874)

حافظ نيز، كه با تعبير استاد مطهّري «گُلي است از بوستان معارف اسلامي» [1] ، با اعتقاد به اين كه همه چيز در پرتو و پيوند با درگاه الهي حاصل مي شود، مي گويد:



دعاي صبح و، آه شب، كليد گنج مقصود است

بدين راه و روش، ميرو، كه با دلدار پيوندي



(ديوان، غزل 440)



[ صفحه 43]



هم چنين:

مي صبوح و، شكر خواب صبحدم، تا چند؟

به عذر نيم شبي، كوش و، گريه ي سَحَري



(ديوان، غزل 452)

سنايي نيز گويد:



پادشاهي، از يكي گفتن، به دست آيد تو را

كز دو گفتن نيست، در انگشت جَم، انگشتري



(تازيانه هاي سلوك / 199)

هم چنين:



چو زين سوداي جسماني، برون آيي تو آن گاهي

به راه وحدت، از حكمت، علامت هاي بيضا كن



ره وحدانيّت چون كرد روشن، ديده ي عقلت

به نقش مُهر هستي هاي حسّي، صورت لا كن



سرِ حرفِ شهادت «لا» از آن معني نهاد ايزد

چو حرف لا اِلهْ گفتي به الّا اللّه مبدا كن



(تازيانه هاي سلوك / 183)

كمال الديّن اسماعيل نيز مي گويد:



ز خاك سجده گه و آب چشم، ياري خواه

كه جز بدين نشود پاك، جان آلوده



(شرح قصايد / 241)

هم چنين:



[ صفحه 44]





هر كه گردن، به بندگي بنهد

بر همه كام، پادشاه گردد



(شرح قصايد / 295)

اين موضوع كه بعضي افراد، اهداف پوچ را در مقابل نماز قرار مي دهند، در ادبيّات فارسي، متجلّي شده است.

كمال الدّين اسماعيل در همين زمينه گويد:



نان تو دير اگر برسد، خلق كُشتني ست

از تو نماز فوت شود، گويي از قضاست



(شرح قصايد / 135)



اگرچه پشت خود، اندر ركوع، خم نَدهي

كه خويشتن را، ترسي كه بي خطر يابي



ز حرص، همچو ترازو و، چرخ سوي زمين

معلّقي زني، ار يك قراضه زر يابي



(شرح قصايد / 256)



سري كه ننهي بر زمين، ز بهر سجود

به آب در بري از بهر ماهي دريابي



(شرح قصايد / 256)

سيف فرغاني گويد:



ز خانه تا مسجد، نيامد از پيِ دين

وليكن از پي دنيا، ز روم تا چين رفت



(ديوان / 21)



[ صفحه 45]



پروين اعتصامي نيز گويد:



بسي به خانه نشستيم و دامن آلوديم

بيا رَويم سوي مسجد و،نماز كنيم



(ديوان / 155)

شاعران و نويسندگان ما، با علم به اين كه هدف از خلقت انسان، عبادت و پرستش باري تعالي مي باشد، همواره درِ حقايق بسياري را، براي مردم گشوده اند. سيف فرغاني گويد:



هر كه هم چون من و تو، از عدم آمد به وجود

همه دانند كه از بهر سجود، آمد جود [2] .



(برگزيده ي ديوان / 36)

ناصر خسرو نيز گويد:



مردم از گاو، اي پسر! پيدا به علم و طاعت ست

مردم بي علم و طاعت، گاو باشد بي زنب



(شرح سي قصيده / 39)

مولانا نيز، با گوشزد كردن اين كه روزي بايد جواب اين كوتاهي هاي خود در عبادات را بدهي؛ مي گويد:



اي دل! چه انديشيده اي در عذر آن تقصيرها؟

زان سوي او چندين وفا، زين سوي تو چندين جفا



(غزليّات / 4)

پروين اعتصامي، دل را صيقلي داده و آن را بهترين محراب براي عبادت



[ صفحه 46]



مي داند:



چه محرابي ست از دل، باصفاتر؟

چه قنديلي ست از جان، روشناتر؟



خوش آن كو جامه، از ديباي جان كرد

خوش آن مرغي، كزين شاخ آشيان كرد



خوش آن كس، كز سر صدق و نيازي

كند در سجده گاه دل، نمازي



(ديوان / 193)

باباطاهر عريان، اين عارف وارسته، آرزوي نماز مي كند:



خوشا آنان كه اللّه، يارشان بي

به حمد و قل هو اللَّه، كارشان بي



خوشا آنان كه دائم، در نمازند

بهشت جاودان، بازارشان بي



(كليّات / 43)

عنصرالمعالي نيز، بارها، فرزندش را به نماز توصيه مي كند:

«زينهار اي پسر! كه بر دل نگذري بيهودگي و نگويي كه در نماز، تقصير رواست كه اگر از روي دين ياد نگيري از روي خِرَد، يادگير؛ كه فايده ي نماز چند چيز است...» [3] .

«اگر دختريت باشد، وي را به رايگان مستور سپار و نيكو بپرورد؛ و چون بزرگ شود به معلّم دِه؛ تا نماز و روزه و آنچه در شريعت است بياموزد ولكن دبيري مياموزش. [4]

«و اگر عالِمي مُفتي باشي؛ با ديانت باش و بسيار حفظ و بسيار درس و در



[ صفحه 47]



عبادت نماز و روزه تجاوز مكن و دو روي مباش و پاك دين و پاك جامه باش.» [5] .

«هميشه جامه و تَن، پاك دار و ظاهر و باطن به معامله ي شرعي آراسته دار؛ چون نماز و روزه ي تطوّع.» [6] .

و سرانجام اين كه از همين امروز، بايد شروع كرد:

سعدي گويد:



بيا تا برآريم، دستي ز دل

كه نتوان برآورد، فردا ز گِل



(كليّات / 394)



چه روزهات، به شب رَفت، در هوا و هوس

شبي به روز كن آخر، به ذكر و شُكر و نماز (كليّات / 727)




پاورقي

[1] عرفان حافظ / 52.

[2] اشاره به آيه ي 56 سوره ي الذّاريات: «وَ ما خَلَقتُ الجِنّ و الأنْسَ اِلَّالِيَعبُدون»؛

و من جنّ و اِنس را نيافريدم؛ مگر براي اين كه مرا به يكتايي پرستش كنند.

[3] قابوس نامه / 20.

[4] همان / 92.

[5] همان / 111.

[6] همان / 113.


بازگشت