تجلي نماز در ادبيات فارسي


يكي از گرايش هاي مستقل در ضمير ناخودآگاه انسان، حسّ پرستش است. كه انسان را به سوي كمال مطلق و خدا، سوق مي دهد و منشأ گرايش به دين و مذهب است. در اثبات وجود چنين گرايشي، دلايل و شواهد متعدّدي وجود دارد.

يكي از اين دلايل، خواسته هاي نامحدود آدمي است كه به كاميابي هاي موقّت و محدود، قانع نمي شود؛ از اين رو، حتّي كساني كه در جهت انحطاط، حركت مي كنند، هرگز به حدّ معيّني، راضي نمي شوند و اگر در جهت كسب قدرت و تحصيل مقام باشند، مُدام چشم به قدرت بيشتر و رتبه اي بالاتر دارند؛ لذا اين نامحدودگرايي انسان او را هميشه در جست و جوي نامحدود، مشغول كرده و چون كمال نامحدود و بي نهايت فقط، اختصاص به ذات خداوندي دارد، از اين رو، جز توجّه به خدا و پيوند



[ صفحه 30]



با درگاه الهي، چيز ديگري او را راضي نمي سازد.

دليل ديگر، تاريخ مي باشد كه نشان مي دهد با وجود تلاش هاي بسيار مخالفان عليه دين و خدا، راهي به جايي نبرده و انسان ها اگر چه در تشخيص دين حق از دين باطل به خطا افتاده و گاهي بُت را با خدا عوض كرده و به پرستش ماه، آفتاب، ستارگان و حتّي حيوانات پرداخته، امّا به هر صورت نتوانسته است از پرستش و توجّه به خالق براي هميشه روگردان شود، بلكه همواره نوعي دين و اعتقاد به خداي جهان آفرين در ميان بشر وجود داشته و يكي از اهداف بعثت پيامبران، بيدار كردن اين ميل فطري و هدايت صحيح آن به سمت اَعلي مي باشد.

امّا، مهم ترين دليل، وجود باورِ فطري مردم به خدا است. اين كه وقتي اميدشان از همه جا قطع مي شود. آن چيزي كه به آنان اميد مي دهد و مانند چراغي در دلشان نور مي تابانَد و شعله مي افروزد، همان ياد خدا است.

مولانا مي گويد:



چون به وقت رنج و محنت، زود مي يابي دَرَش

بازگويي او كجا، درگاه او را، باب كو؟! [1] .



و با توّجه به بودن چنين حسّي در وجود انسان، او همواره در جست و جوي آن است كه، بايد كسي را بپرستد و به نقطه اي برسد كه پايان نقطه ها است و اين كه او كيست كه در نااميدي به او، اميد مي دهد؟

و همان طور كه گفتيم، يكي از اهداف بعثت پيامبران اين است كه به اين گونه پرسش ها و نيازهاي انسان، جواب صحيح بدهند و او را راهنمايي



[ صفحه 31]



كنند. در دين اسلام، پيامبر اكرم (ص) اين وظيفه را به خوبي انجام داد. او در شناساندن دين حق از باطل براي امّت خويش، بسيار كوشيد و اين ميل فطري را در مسير صحيح، هدايت كرد و به آن ها آموخت تنها ذات پاك باري تعالي، قابل پرستش و ستايش است و بهترين نمونه ي عبادت را نماز، اعلام كرد.

نماز، محكم ترين رشته ي الفت بندگان و خدا است؛ و فروغ جانِ عبادِ شايسته.

نماز، ريسمان اتّصالي است كه تمام هستي انسان را به ملكوت، پيوند داده، مانند آن، برنامه اي براي ربط دادن بشر به حق و حقيقت نمي توان يافت.

نماز، پناه بي پناهان، سنگر سربازان، گلستان روح افزاي عاشقان، چراغ نيمه شب مشتاقان، صفاي دلِ مستان و سير كمالي آگاهان است.

نماز، برتر از همه ي عبادات، منعكس كننده ي تمام واقعيّات، منبع بركات و كليد گشاينده ي تمام مشكلات است.

نماز، زنده كننده ي جان، ظهور دهنده ي حيات جاودان، راز و نياز عارفان، نور راه رهروان، روشني بخش ديده ي بيداران، سرمايه ي مستمندان، دواي درد بي درمان و نواي ناي بيدلان، دليل گمراهان، اميد اميدواران، سِرّ سَحَرخيزان، سوز دل سوختگان، حرارات روح افسردگان، مايه ي بقاي جان و دستگيره ي نجات انسان از مهالك است.

خميرمايه ي فطرت است و فطرت قبل از دعوت دين، از انسان به خاطر اداي شُكر مُنعم، نماز مي طلبد. بدون نماز، خود را اهل حق، مدان! و رسيدن فيض خاص الهي را جانب خود، توقّع مدار!



[ صفحه 32]



اكسير هستي منهاي نماز، بي سود است. بيخبران از نماز، بي خِرَدانند و فراريان از اين مقام، مست باده ي شيطان، ثروتمندان بي نماز، فقيرند و تهيدستان با نماز از هر چه ثروتمندتر. [2] .



خوشا آنان كه اللّه يارشان بي

به حمد و قل هو اللّه، كارشان بي



خوشا آنان كه، دائم در نمازند

بهشت جاودان، بازارشان بي [3] .



بدانيم كه محتاجيم! به درگاه او بناليم كه بيماريم! از اين كه نمي توانيم او را آن گونه كه شايسته است بستاييم.



از دست و زبان كه برآيد

كز عهده ي شُكرش، به درآيد؟



بنده همان بِهْ، كه ز تقصير خويش

عذر، به درگاه خداي آوَرَد



ورنه، سزاوار خداوندي اش

كس نتواند كه به جاي آوَرَد [4] .



امّا همان طور كه گفته شد علماي ديني و اديبان ما مفاهيم ذهني و ديني خود را در قالب متون نظم و نثرِ ادبي مي نوشتند. يكي از اين مفاهيم كه چون گوهري مي درخشد و به عنوان ستون دين مسلمانان ناميده شده، «نماز» است.

نماز، يك كلمه ي فارسي است كه از واژه ي پهلوي «namac» گرفته شده است. [5] و از نظر لغوي به معناي بندگي و اطاعت و اداي طاعت و سجود و پرستش و خدمتكاري و فرمانبرداري مي باشد و در اصطلاح، عبادت مخصوص و واجب مسلمانان است كه پنج بار در شبانه روز، ادا كنند



[ صفحه 33]



كه آن را به عربي (صلاة) گويند. (البتّه نمازهاي مستحب هم معمول است) [6] و از نظر عرفاني، عبارت از توجه باطن است الي اللّه و ملازمت در حضور و اقبال به سوي حق و اِعراض از ما سوي اللّه و دوام مكاشفت با حق و مقام راز و نياز. [7] .

امّا آنچه در ادبيّات فارسي در مقوله ي نماز آمده، همه به اين مفاهيم و اصطلاح نيستند و به تعابير، معاني و ديدگاه هاي مختلفي بيان شده است. به همين منظور كوشيده ايم معاني و تعابير گوناگونِ نماز و مقوله هاي آن در ادبيّات فارسي را با شواهد و مثال هاي گوناگون و مجزّا، مورد بحث قرار دهيم.


پاورقي

[1] بينش اسلامي / 32- 37.

[2] سيري در نماز / 1 و 2.

[3] كليّات رباعيّات باباطاهر / 43.

[4] گلستان سعدي / 5.

[5] نماز از اصل كلمه ي «naboa» فارسي باستان ُ «namac» پهلوي ُ نماز، گرفته شده است.

[6] برهان قاطع، ج4.ذيل واژه ي نماز.

[7] گنجينةالاسرار / 110.


بازگشت