ادبيات فارسي و معارف اسلامي


در بخش نخست ديديم اسلام چگونه در ميان ايرانيان نفوذ كرد و ايرانيان نيز با آن چگونه برخورد كردند. نمونه هايي از اوج عظمت و قدرت اسلام در تاريخ ايران تا عهد صفوي برشمرده شد و ديديم ايرانيان همان قدر كه از اسلام تأثير پذيرفتند، همان قدر هم به اسلام خدمت كردند. به قول استاد شهيد مرتضي مطهّري: «اين خدمات را بايد به طور متقابل بدانيم.» [1] .

ايرانيان در گسترش و نفوذ اسلام، بي تأثير نبودند و خدمات خود به اسلام را در قالب عالِمان زبده با آثار نمونه، عرضه كردند. يكي از اين علوم كه توانست در گسترش و نفوذ اسلام، كمك كند بلاغت فرهنگي و ادبي ايران بود.



[ صفحه 22]



در تاريخ اسلام، مسأله ي سخن و بلاغت، اهمّيّت ويژه اي داشته است؛ زيرا از آغاز كه قرآن كريم فرود آمده، خود با بلاغت ويژه ي خويش، روح ادبي را در جامعه نفوذ داد. روح ادبي و علاقه به سخن بليغ و شعر نيكو در عرب جاهليّت نيز وجود داشت. آنان شاعران بزرگي چون امروءالقيس، زهير بن ابي سُلمي، و طرفة بن عَبدو، نابغه ي زبياني و... و خطيبان سترگي چون سبحان وائل وقس بن ساعدي ايادي داشتند.

سپس قرآن در همين زمينه و واقعيّت، با بلاغت خويش درخشيد و همه ي آثار كلامي عرب گذشته و معاصرش را در فروغ خود محو كرد. اين روح ادبي كه به وسيله ي قرآن تأكيد و اِحيا شد در محيط اسلامي، اثر گذاشت.

پس از قرآن، سخنان و خطبه هاي مفصّل و بليغ پيامبر اكرم (ص) و علي بن ابي طالب (ع) و همين طور خطابه هاي ديگر بزرگانِ اسلام، باعث رواج روح ادبي و ذوق بلاغي، در همه ي قشرها و طبقات شد. حتّي عوام، آياتي از قرآن را، از بر بودند و خطبه هاي يادشده را مي شنيدند.

و اين سان روحيّه ي ادبي و جريان تأثير و تأثّر فكري و تعليماتي از طريق سخن اَعلي و حكمت بالغه، رواجي شگرف داشت و در سده ي اوّل و دوّم اسلام، همه ي فضاي اقاليم اسلام، از سخن والا و ادبيّات درخشان، لبريز بود.

روحيّه ي يادشده، مانند هوا كه همگان تنفّس مي كنند، همه جا سرايت داشت. كودكان در مكتبخانه ها، با كلمات و سخنان بليغ، آشنا مي شدند. طالبان علم در مراحل تحصيل با سخنان و متون بليغ، درس مي خواندند و خود به ادبيّات و علوم ادبي و بلاغي اهمّيّت مي دادند و در اين رشته،



[ صفحه 23]



تحصيلات كافي و تمرين هاي بسيار مي كردند و در نتيجه همه ي آثار اسلامي از عنصر ادبي، سرشار بود و از بلاغت لازم، برخوردار.

طالب علم اسلامي، براي هر منظور و هر رشته اي كه تحصيل مي كرد، ادبيّات را خوب مي خواند، خوب مي فهميد و تا نيمچه اديبي نمي شد به ديگر رشته ها نمي پرداخت. [2] .

اين آميختگي ادبيّات و علوم اسلامي، باعث شد عالمان اسلامي، كشفيّات و مفاهيم ذهني خود را، در قالب متون و اشعار زيباي ادبي عرضه كنند؛ چرا كه به قدرت و نفوذ كلام و سخن بليغ، ايمان داشتند و با فرهنگ و ادبيّات به نشر و گسترش اسلام پرداختند.

و مي دانيم فرهنگ هر ملّتي در حكم آيينه ي تمام نماي افكار و عقايد، اخلاق و آداب و رسوم و هم چنين تحوّل فكري و اجتماعي آن ملّت در طول زمان است.

ايران به واسطه ي قدمتي كه دارد، داراي سوابق فرهنگي بسيار كهن و آثاري است كه هم ارزش علمي دارند و هم از جهت فلسفي بسيار ارزش مند هستند. اين تمدّن كهن با همه ي برجستگي هايش به دامان اسلام روي آورد و به قول استاد مطهّري: «ايرانيان، بقاياي تمدّن تلطيف شده و پَرورده اي را به اسلام تحويل دادند كه بر اثر حياتي كه اين مذهب در آن دميد، جاني تازه گرفت.

فرهنگ هر قوم، نشانه ي هويّت و شناسنامه ي تاريخي و اجتماعي او است و اگر ملّتي -خداي نكرده- بخواهد مقلّد فرهنگي ديگر باشد، گرفتار



[ صفحه 24]



بي فرهنگي و در نهايت بي هويّتي خواهد شد.» [3] .

امّا ادبيّات وسيله ي نَقل و نشر هر فكر و عقيده و ايدئولوژي است. فرهنگ و مكتبِ فكري و سازمان عقيدتي اي كه ادبيّات نداشته باشد مانند انساني است كه زبان نداشته باشد. چنين انساني چگونه مي تواند مبادي فكر و طرز نگرش و عقيده و آرمان خويش را بپراكند و مسلك فكري خود را در معرض افكار جامعه قرار دهد؟ چگونه؟

به هيچ فرهنگي و به هيچ جهانبيني اي و به هيچ مسلك اعتقادي و نظام سياسي و حركت اصلاحي و تحوّل آزادي بخش، بي داشتن ادبيّات نمي توان خدمت كرد. [4] .

ادبيّات و فرهنگ هر قوم، روشن ترين بيان و زيباترين تفسير از روحيّات و مَنِش اجتماعي و تربيتي آن قوم است. از اين جهت است كه فرهنگ و ادبيّات هر جامعه اي را هويّت آن جامعه دانسته اند.

داستان ها و حكايات عاميانه، افسانه ها و اسطوره ها، اَمثال، اشعار عاشقانه، عارفانه، رزمي و... هر جامعه اي به خوبي روحيّات و اخلاقيّات مردم آن جامعه را بيان مي كند و در قالب هنرمندانه و ظريف خود، ارواح انساني را مورد تربيت قرار مي دهد. اگر علوم تجربي، دستاوردهاي علمي و اختراعات فراوان براي بشر به ارمغان آورده است، ادبيّات، قوي ترين ابزار تربيت انسان و به حركت درآوردن و يا به تعديل رساندن عواطف و احساسات و خواسته هاي مردم است.

ادبيّات ارزشمند فارسي كه محصول يكي از كهنسال ترين تمدّن ها است آن



[ صفحه 25]



چنان غني و سرشار است كه به جرأت مي توان گفت در دنيا، همتايي براي آن نمي توان يافت.

اين ادبيّات آن چنان با روح معارف اسلامي و مفاهيم بلند اخلاقي، آميخته است كه مشكل مي توان جزئي از اين معارف را از آن جدا كرد و در واقع اين ادبيّات بهترين وسيله براي عرضه ي دانش و دين به جامعه بوده و هست.

استادان سخن و ادب ايران در گذشته و حال از اين قانون، بي بهره نبوده اند و شاهد درستي گفتار ما، متون ادب فارسي است. با يك بررسي اجمالي در چنين متوني مي بينيم شاعران و نويسندگان، چگونه از ابزار شعر و ادب براي ارائه ي مطالب خود به ديگران استفاده كرده اند. به طور مثال: مولانا، اين همه مفاهيمِ عظيمِ عرفانيِ مثنوي را چرا به زبان شعر، نوشته در قالب متون نثر مصنوع نگفته؟ و آيا اين نشان آن نيست كه مولانا به قدرت شعر و ادب براي انتقال مفاهيم، اعتقاد داشته است؟ [5] .

و آيا همه ي شاهنامه ي فردوسي، سرگذشت شاهان است؟ و اين نبوده كه فردوسي خواسته است با حفظ هويّت ملّي خود، دين و زبان خود را مستحكم نمايد؟

در مجموع ادبيّات و قالب هاي ادبي -شعر و نثر- در انتقال مفاهيم ديني، سهم به سزايي داشته و دارند و با اين ديدگاه و اعتقاد بوده كه شاعران فارسي زبان ما، احكام و علوم ديني را در قالب متون ادبي عرضه مي كردند و امروزه نيمي از موضوعات ديني را در متون ادبي مي يابيم.



[ صفحه 26]



با اين آميختگيِ ادبيّات و علوم ديني، ما داراي ادبيّاتي اسلامي و اسلامي ادبي هستيم. ما امروز مي توانيم تجلّيِ توحيد، نبوّت، امامت، دين، عرفان و نماز را در متون ادبي ببينيم و اين را بدانيم اين اسلام ادبي و اين ادب اسلامي به سادگي حاصل نشده، كه به سادگي از دست بدهيم.

ما در زمينه ي اسلام، مديون رنج هاي پيامبر عظيم الشّأن خود و فَرق شكافته ي مولاي متّقيان علي (ع) و در مقوله ي ادب اسلامي، مديونِ شاعراني چون: فردوسي، مولانا، حافظ، ناصرخسرو و ديگران هستيم. بر ما است احياگر اين فرهنگ ادبي، اسلامي باشيم و آن را قدر بنهيم.



[ صفحه 29]




پاورقي

[1] براي اطّلاع بيشتر رجوع كنيد به كتاب «خدمات متقابل ايرانيان و اسلام» اثر استاد مرتضي مطهّري.

[2] ادبيّات و تعهّد در اسلام / 5 و 6.

[3] رشد زبان و ادب فارسي، شماره ي 47.ص 44.

[4] ادبيّات و تعهّد در اسلام / 15.

[5] امام خميني(ره) مي گويد: «لسان شعر، بالاترين لسان است.» صحيفه ي نور، ج17، ص 192.


بازگشت