سخن آغازين


از روزگاري كه ايرانيان، اسلام را پذيرا شدند، همواره خالق ارزش هاي نو بوده اند. از آن جا كه هيچ ملتي مانند ايرانيان به اسلام اقبال نشان ندادند؛ لذا «دين» با فرهنگ و آفرينش آثار مردم ما به گونه اي كاملاً ممتاز ممزوج شد، كه در رهگذر پربار اين پذيرش خود آگاهانه، ادبيات نيز از جهش و جايگاه منحصر به فردي برخوردار گرديد.

شاهد براي اين گفته بسيار فراوان است. براي مثال از همان سده هاي آغاز باليدن «فرهنگ اسلامي ـ ايراني» به شعري از رودكي در باب علم بر مي خوريم:



«تا جهان بود از سر آدم فراز

كس نبود از راه دانش بي نياز



مردمان بِخْرَد اندر هر زمان

راه دانش را به هر گونه زبان



گرد كردند و گرامي داشتند

تا به سنگ اندر همي بنگاشتند



دانش اندر دل چراغ روشنست

وز همه بد بر تن تو جوشنست» [1] .



اين ادبيات بي اختيار آيه ي «هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون» و يا احاديث و روايات متعدّد اسلامي را در منزلت و كسب علم به خاطر مي آورند. اما احتمالاً شخص رودكي تعمدي در گزينش مفاهيم معنوي نداشته، بلكه به اندازه اي از فرهنگ ديني اسلام تأثير پذيرفته است كه بي اختيار اين جذب را در سروده هاي خود منعكس مي سازد. صحت اين گفته را مي توان در سير تاريخ ادبيات ايران پي گرفت.

از نظر ظرفيت قالب هاي بيانِ ادبيِ فرهنگ اسلامي ـ ايراني، در پرورش مفاهيم روحاني و عبادي نيز، مي توان به اين پديده جدي تر نگريست. اگر



[ صفحه 10]



ايمان و نيايش «مذهب دل» است كه به ناچار بايد به هيأت ادب و كلام كه «زبان دل» است گفته آيد؛ بي گمان نظم و نثر فرهنگ اين سرزمين فاخرترين جامه و ممتازترين ابزار براي بيان «وجود روحاني آدمي» است. اين مقام ويژه ادب ايراني نيز ملهم از اهميّت «كلام» در فرهنگ اسلامي است. چنان كه منّت ربّ اعلي بر نوع بشر تنها به خاطر فرو فرستادن «كلام وحي» است، و خداي تعالي بر اين امر تصريح دارد.

اما از سويي ديگر نيز در پاسخگويي به نيازهاي مختلف جامعه انساني، ديوان شعرا و رسائل ادبي همواره يكي از منابع معتبر و مورد وثوق كليه محققان به شمار مي رود. زيرا اين مجموعه ها گوياي تحولات عمده عقيدتي، فرهنگي، وقايع نگاري رويدادهاي اجتماعي، اشاره به علوم زمان (مانند: جغرافيا، هيأت و نجوم و رياضيات) و... حتي نحوه معيشت و گذران مردمان در سير تمدّن و روزگار هستند.

بنابراين شناخت «قابليّت هاي فرهنگ ديني» كه در جاي جاي آثار ادبي ناموران مسلمان پارسي گوي ضبط شده است، به نوبه ي خود حائز اهميت است و براين اساس گوشه هايي از تجلّي «نماز» در اين گستره جست و جو مي شود. از آن جا كه مقوله ي نماز حيطه ي وسيعي از معاني مختلف روحاني را پوشش مي دهد، همچون، طهارت، رحمت حق، توبه، نيايش، ادب و صداقت، معرفت، مقام بندگي آدمي، غيرت عشق به مولا، انصاف و وفاي به عهد، حس و خيال، حديث دل، مذمّت رياكاري و...

هم از آن جا كه گستره ي زبان ادبي ايران در فراز و نشيب قرون تطورات زياد يافته است؛ بدين لحاظ شايد يكي از دشوارترين جست و جوها، پژوهش در



[ صفحه 11]



قلمرو ادبياتِ «عبادت و زهد» باشد.

در اين جا شايد بگوييد «اتفاقاً بخش عظيم و آشكاري از ادبيّات منظوم و منثور ما ـ حتي بر طبق گفتار پيشين نگارنده ـ آغشته به عبادت تلقي مي شود و مثال هاي بي شماري مي توان در اين خصوص ذكر كرد؛ چنان كه حتي پيش از آغاز عصر فرهنگ عرفاني، حماسه سرايي چون حكيم ابوالقاسم فردوسي نيز در مناسبت هاي شاهنامه به توحيد و نيايش دعوت مي كند.



«شما هم به يزدان نيايش كنيد

همه نيكويي را فزايش كنيد»



بايد اين گفته را تصديق كرد، چنان كه در حيطه آداب و متعلقات نماز، تعابير ادبي به وفور يافت مي شوند، و مثال ها فراوانند.



«كافر صد ساله چو بيند تو را

سجده كند زود مسلمان شود



چون آب روان ديدي بگذار تيمّم را

چون عيد وصال آمد بگذار رياضت را»



حتي چنان كه مي دانيم «قرآن كريم» در آيات متعدّد، كيفيّت و رابطه نماز را با ديگر مباحث اجتماعي، اخلاقي و اقتصادي تبيين مي كند، (مانند: سوره ي مباركه بقره آيات 43 و 45 و سوره ي مباركه ي عنكبوت آيه 45) و بر اين اساس، اديبان مسلمان نيز همواره تلاش كرده اند ترجماني جامع از آن را منعكس سازند. اما براي تدوين مجموعه حاضر نمي توان هر اشاره اي را به مقوله نماز منتسب كرد. از سويي پرداختن به اين موارد ضمن آن كه نگاه تيزبيني مي طلبد تا رازهاي نهان و اشاره هاي عارفانِ شوريده حال را فاش سازد، حجم تدوين جهت دار موجود را به گونه اي خواهد ساخت كه از حوصله ي عموم



[ صفحه 12]



خوانندگان خارج مي شود؛ به ويژه مخاطبان جوان كه تمايل دارند، سريع تر نتيجه بگيرند و از حواشي مي پرهيزند.

براي آن كه اندكي از چهره ي زبان رمزي ادبيّات عرفاني گشوده گردد، به تفصيل، مثالي در خصوص اشعار مولوي و در ارتباط با نماز نقل مي شود.

اگر ما، نماز را نور مؤمن بدانيم، در انديشه عرفايي چون مولانا، رسيدن به اين منزل چندان سهل نيست. پيمودن اين مسير بسيار دشوار است و در سر انجامي دور مؤمن به نور مي رسد. فرازي طولاني از تعابير گوناگون مولوي را مي آوريم تا ملاحظه كنيم كه چگونه اين مسير و مرتبه عالي در انديشه او طي مي شود.

«انسان كامل و عارف از نظر مولانا ابتدا آتش ترك شهوت ها را در خاربن نفس مي افكند:



دلا اين تن عدوّ كهنه تست

عدوّ كهنه خال و عم نگردد» [2] .



«نفس را بايد با روزه و رياضات تربيت كرد، تا آن كه حيواني فرمانبردار شود. چنان كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نفس را دشمن ترين دشمنان انسان مي خواندند كه در بين دو پهلوي او قرار دارد. اَعْدي عَدُوك نَفْسُكَ الَّتي بَيْنَ جَنبَيكَ. لذا مولوي، حديث نبوي مُوتُوا قَبلَ اَن تَمُوتُوا، را نيز براي جنگ با نفس اماره به كار مي برد:



اي خنك آن را كه پيش از مرگ مرد

يعني او از اصل اين رز بوي برد» [3] .



«نفسي كه بايد او را كشت تا صفات عالي امكان حيات يابند. اين جهاد اكبر را بايد هر روز و هر دم از كف نگذاشت، هر چند كه نفس به دوستي رفتار



[ صفحه 13]



كند، و به صلح و صفا ريا ورزد. زيرا در آن زمان كه نفس همچون مسلماني زاهد رفتار مي كند و چنين وانمود مي سازد كه آدمي را بَهر «وضو ساختن» سوي حوض مي آورد، در نخستين دمي كه انسان غفلت ورزد و به دينداري خويش اغوا شود؛ نفس بي هيچ شبهه او را به چاه ظلماني فرو خواهد افكند.



سوي حوضت آورد بهر وضو

واندراندازد تو را در قعر او» [4] .



«براي رام كردن نفس، مبارزه اي سخت و طولاني لازم است، اما سرانجام به لطف حق، نفس از مقام نفس اماره و نفس لوامه (سوره قيامت / 2) در خواهد گذشت و به مقام نفس مطمئنه (سوره فجر / 27) خواهد رسيد. نفس اگر عاشق راستين شود، نه تنها ديگر اغواكننده ي به شرّ نيست، بلكه با تجربه عشقِ حيرت انگيز الهي و با كيمياگري خداوند به وجودي عميق و آرام مبدل مي شود. زيرا از خموشي قوت بر مي گيرد، و برعكس نفس ناطقه، به خاموشي ابدي باز مي گردد. در اين حالت، نفس به طور كامل، مجذوب حق است، و اينجا سرمنزل نهايي آدمي است.» [5] .

«اين دل گمگشته در «درياي عشق» چنان ديدگان را روشن مي كند كه نور چشم نيز از نور دل ها حاصل مي شود.



نور نور چشم، خود نور دل است

نور چشم از نور دل ها حاصل است» [6] .



«چنين دلي كه از نور پر شده است، عرش خداوند است، منظر حقّ است، جايي است كه خداوند در آن نظر مي كند، و انسان مؤمن مي تواند با اين نور از آتش برهد» [7] چنان كه مولوي معتقد است كه «نور مؤمن مي تواند آتش دوزخ را خاموش كند. زيرا آتش دوزخ حادث است، در حالي كه مؤمن راستين از نور قديم الهي به وجود مي آيد.



[ صفحه 14]



پس هلاك نار نور مؤمن است

زانكه بي ضد دفع ضد لايمكن است» [8] .

«كه اشاره است به اين حديث: «تقول النار للمؤمن، يا مُؤمِن فَقَد اَطفَاء نُورُكَ لَهَبي». آتش به مؤمن مي گويد: اي مؤمن نور تو لهيب مرا خاموش گردانيد.» [9] «اين نور مي تواند نماز باشد، و براي رسيدن به اين مقام عبودي خوراك عارف راستين، تسبيح مداوم پروردگار است كه اين به تعبيري جهان بيني انسان كامل است.» [10] .

در مقابل غناي باطني و پختگي زبان ادبي اين رسائل، و با توجه به نوع مخاطب بايد اندكي از زبان رمزي و اشارات فاصله گرفت، و به تعابير صريح تر، كوتاه تر و شيرين تر عنايت كرد. سعي و جست و جوي تدوينِ حاضر بر اين مهم استوار شده است.

اما از كجاي پهنه نامنتهاي ادبيات ايران اسلامي مي بايد گزينش ها را انجام دهيم؟ اگر نگاهي به دوره تاريخي بالندگي ادبيات عرفاني بيفكنيم، به نظر مي رسد بهترين دوره براي تتبّع حاضر، قرون ميانه هجري باشد. چرا كه به نظر غالب محققان «قرون ميانه هجري، به ويژه دو قرن پنجم و ششم، به دلايل بسيار پيچيده اي از ديدگاه سياسي، اجتماعي، تاريخي و تكامل سنت هاي ادبي، بسيار بارآورند و بيشتر از آن يازده قرن ديگر، محصول خاص هنري دارند» [11] در اشاره به تكامل مكتب هاي ادبي براي نمونه گفتني است كه «اشعار حكيمانه و وعظ و اندرز از قرن ششم هجري با نوعي ديگر از شعر فارسي يعني شعر عرفاني در آميخت. چنان كه در آثار بعضي از شاعران جدا كردن عرفان (=تحقيق) و حكمت و پند از يكديگر دشوار است. مثلاً در



[ صفحه 15]



حديقه سنائي و يا منطق الطير عطار كه منظومه اي است رمزي» [12] .

در مجموع، تكامل اجتماعي، و بلوغ هنري اين قرون معطوف به فضاي فكري آن دوران است كه جو غالب، بالندگي و رواج مفاهيم ديني مي باشد. لذا در سير انديشه قرون ميانه هجري ملاحظه مي كنيم كه بخش عظيمي از تفكرات و تأليفات معطوف به مقوله زهد بوده است. «در قرون چهارم و پنجم سلسله كتاب هاي داراي مضامين عرفاني افزايش يافته و نگاهي به نام نويسندگان، براي تهيه فهرست اين رشته تأليفات و سيري در محتواي انديشه ي آنان نشان مي دهد كه زهد قلمرو اصلي آموزش هاي اخلاقي قدما، و ستون فقرات هر گونه كتاب تربيتي ديني مي باشد. طبيعي است كه در چنين فضايي، شاعران و اديبان كه همواره جوياي معني بوده اند، به مضامين زهدي موجود در اين كتاب روي آور شوند. به اين ترتيب، حتي نخستين نمونه هاي بازمانده از شعر دَري كه به آغاز قرن سوّم هجري مي رسد، داراي زمينه اي كاملاً زهدي است. چنان كه در شعرهاي رودكي يكي از مضامين عمده، انديشه زهد است.» [13] .

با اين همه نمي توان در جست و جوي مقوله «نماز» به تمام آثار ادبي موجود در اين قرون استناد كرد. چرا كه گاه اشعار و تحريرات اندكي از ادبا باقي مانده است. مثلاً از رودكي اين ابيات مختصر را در دست داريم.



«روي به محراب نهادن چه سود؟

دل به بخارا و بتان طراز!



ايزد تو وسوسه ي عاشقي

از تو پذيرد نپذيرد نماز» [14] .



علاوه بر اين، مسأله قياس ادبي و غناي بياني و حتي سنجش معرفت آفرينندگان آثار پيش مي آيد. بنابراين گزينش هاي اين جست و جوي هدفمند



[ صفحه 16]



حتي المقدور به بارورترين شاخه هاي اين جريان تكاملي، به ويژه در قرون پنجم و ششم هجري و تا مدتي پس از آن، معطوف مي گردد. در اين بين، و در خصوص آفرينندگان اين آثار بي همتا، عنايت به چند نكته خالي از لطف نيست.

يكي آن كه: ايشان همه عالم، فقيه، مسلّط بر معارف قرآن، احاديث و روايات بوده اند؛ به گونه اي كه برخي نيز از اولياءالله محسوب مي شوند. لذا كلام و اثر ادبي ايشان نه صنايع لفظي منظوم و منثور است، كه به واقع ترجماني ازكلام وحي و شريعت محمدي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به شمار مي رود.

ديگر آن كه: اينان به رغم اعتقاد به وجود مذاهب مختلف، همگي در توحيد و اصول و رعايت شريعت و كسب فضائل طريقت، همدل و هم آوا بوده اند، كه اين وحدت كلمه در جاي خود به عنوان راز درخشش تمدّن جهاني اسلام مي تواند مورد توجّه واقع شود.

مجموعه «گوشه هايي از تجلي نماز در ادبيات فارسي» در دو بخش «نظم» و «نثر» تدوين شده است. از آن جا كه موضوع پژوهش ادبي حاضر شفاف است، در مجموع گزينش ها لزوم شرح متن احساس نمي شود، مگر به ضرورت بيان و محتواي اثر. همچنين در ابتداي هر عنوان توضيح لازم در خصوص آفريننده و اثر ذكر مي گردد، و سعي بر آن است تا اين گونه موارد نيز تكرار مكررات نباشند. آنچه در مورد مجموعه حاضر ناگفته مي ماند، شرحي از نحوه گزينش هاي دو بخش است كه در موارد ذيل خلاصه مي شود:

گزينش اشعار سنايي ـ علاوه بر شخصيت ممتاز وي كه ادب عرفاني به



[ صفحه 17]



واقع پس از او مي بالد، به گونه اي كه «حديقه سنايي اولين مثنوي عرفاني در ادب فارسي است» [15] ـ مي تواند مبتني بر دلايل خاصي باشد. از جمله، آنچه در برخورد با اين اشعار جلوه مي كند علاوه بر غناي واژگان، وزن پويا و زنده و شورانگيزي است كه مخاطب را سخت تحت تأثير قرار مي دهد. مثلاً در متن، از مثنوي سنايي اشعاري در وصف نماز حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام انتخاب شده است. پرورش همين مضمون را توسط جامي، شاعر و عارف قرن نهم هجري ملاحظه كنيد كه سروده است:



«شيرخدا، شاه ولايت علي

صيقلي شرك خفّي و جلي



روز اُحُد چون صف هيجا گرفت

تير مخالف به تنش جا گرفت



غنچه پيكان به گل او نهفت

صد گُل محنت ز گُل او شكفت



روي عبادت سوي محراب كرد

پشت به درد سر اصحاب كرد



خنجرالماس چو بينداختند

چاك به تنْ چون گلش انداختند



غرقه خون غنچه زنگارگون

آمد از آن گلشن احسان برون



گُل گُل خونش به مصلّي چكيد

گشت چو فارغ ز نماز آن بديد



اين همه گُل چيست ته پاي من!

ساخته گلزار، مصلّاي من!



صورت حالش چو نمودند باز

گفت كه: سوگند به داناي راز



كز الم تيغ ندارم خبر

گر چه ز من نيست خبر دارتر



طايرمن سدره نشين شد چه باك

گر شودم تن چو قفس چاك چاك



جامي از آلايش تن پاك شو

در قدم پاك روان خاك شو



شايد از اين خاك به گردي رسي

گرد شكافي و به مردي رسي» [16] .



در مراجعه به آثار شيخ سخن سعدي، در مواردي اشعار خلاصه شده است، و يا در حكاياتي به رغم اشاره ي حاشيه اي به مقوله نماز از گزينش آنها خودداري گرديده است، اما گاهي ثقل واژه نماز در يك حكايت چنان است كه نبايد از آن صرفنظر كرد.

در خصوص اشعار عطار و مولوي توضيح خاصي وجود ندارد، چرا كه شعر عرفاني در نزد اين دو به كمال گويايي مي رسد و بهترين مثال ها را كه كاركرد روحاني نماز را به تصوير كشيده است، مي توان از ديوار اشعار و مجموع آثار ايشان گزينش كرد.

شايد قابل بحث ترين اشعار اين مجموعه، اشعار برگزيده از ديوان



[ صفحه 19]



خواجه حافظ شيرازي باشد. زيرا اگر چه اشارات او به واژه نماز از ابياتي محدود تجاوز نمي كند، اما به لحاظ شخصيت كاملاً متمايز وي نمي توان صرفاً به ذكر ابيات اكتفا كرد، به علاوه زبان تغزّلي خواجه حافظ نيز به گونه اي است كه برخلاف ديگران به صورت مبسوط و يا حكايت وار از نماز ـ آن هم به صراحتي كه مخاطب عموم انتظار دارد ـ سخن نمي گويد تا بتوان متن كامل يك غزل را نقل كرد. بنابراين در اغلب موارد نگاه رندانه و كلام پرمغز اما گريز پاي خواجه شيراز، الزام شرح مبسوط در ذيل هر بيت را پيش روي ما قرار مي دهد.

در حوزه نثر نيز نمي توان به تمام آثار ادبي موجود استناد كرد. حتي در اثر عارفانه «مناجات نامه» از خواجه عبدالله انصاري كه به تعبيري مي توان سراسر آن را نماز به درگاه پروردگار تلقي كرد؛ اشاره هاي صريحي كه مورد نظر ما مي باشد، به زحمت يافت مي شود؛ و تنها به عبارات شاخص و موجزي برمي خوريم، همچون: «كار نه روزه و نماز دارد، كار دل شكسته و نياز دارد» از اين رو انتخاب اثري چون تفسير برجسته «كشف الاسرار و عُدةُّالاَبرار» با برخورداري از همان ويژگي هاي نثرمسجعِ خواجه عبدالله مناسب تر است، به ويژه كه ظرفيت هاي ادبي اين اثر شايان اعتناست.

ـ در مورد گزيده هاي بخش نثر نيز به ظرفيت بياني هر اثر و كشش مخاطبان توجه شده است. بنابراين مثلاً ذيل عنوان «كيمياي سعادت» گذشته از آن كه نقل مضامين همچون كتب «كشف الاسرار» و «تذكرة الاولياء» بدون توضيح مي باشد، فصل هاي متعدّدي از اثر مانند: پيدا كردن نمازِ آدينه و فضيلت آن، نقل نگرديده است. در حالي كه به هنگام مواجهه با بحر عميقي چون



[ صفحه 20]



«فيه مافيه» گاه، آوردن توضيحات مكمّل براي مخاطبان لازم تشخيص داده شده است.

ـ در بين آثار موجود، گزينش حكايات «تذكرة الاولياء» از ويژگي خاصّي برخوردار است. يعني گذشته از آن كه شيخ عطار اصولاً قصّه پرداز توانا و كم نظيري است (چنان كه تبحّر داستان پردازي نزد او در «منطق الطير» عيان و مسلّم مي باشد)، شيريني حكايات «تذكرةالاولياء» نيز به گونه اي است كه به رغم ضرورت حذف پاره اي از آنها، ناديده انگاشتن بسياري مي تواند ناموجّه باشد. به ويژه آن كه واقعيت و حقيقت اين روايات و حكايات، بر كشش هر نقل قول دو چندان مي افزايد. بنابراين اشاره هاي يافته شده از اين اثر افزون تر از ديگر گزينش هاست.

---

مي توان گفت بر تدوين چنين مجموعه هايي لااقل چندفايده و امتياز عمده مترتب است؛

يكي آن كه زيبايي ها و ظرافت هاي متون ادبي برآمده از فرهنگ اسلامي ـ ايراني به عموم شناسانده مي شود، و در اين رهگذر علاوه بر آن كه ادبيات كهن از گزند فراموشي محفوظ مي ماند، رابطه اي مناسب و پويا با فرهنگ و ميراث پربار گذشتگان ايجاد مي گردد.

ديگر آن كه چنين پژوهش هايي، به ويژه مي تواند مورد مراجعه و مطالعه نسل جوان باشد، چه به لحاظ تنوع بياني و زبان شيواي موجود در اين آثار، كه آنها را بيشتر از هر متن پندآموز، برخوردار از جاذبه و گيرايي كرده است؛ و چه به لحاظ غناي محتوا و واژگان كه اين مجموعه ها را در رديف متون مكمل



[ صفحه 21]



دروس آموزشي قرار مي دهد.

سواي اين كاركردها، به واقع اهتمام اديبان مسلمان به شكافتن ابعاد نماز و حضور اين ركن در تمام حوزه هاي حيات اجتماعي و فردي گذشتگان موجب تفكر و شگفتي است. شايد بر همين اساس است كه روايات و تمثيلات ادبي كهن از جاذبه هاي تصويري و نمايشي فوق العاده اي براي همگان برخوردارند، كه با عنايت به ابزار آموزشي امروزين مي توان اين حكايات را در قالب برنامه هاي متنوع هنري به عموم عرضه كرد و با زباني خلّاقانه به ترويج و اشاعه ابعاد مختلف نماز پرداخت.

---

در پايان سخن ذكر چند مورد لحاظ شده در متن لازم است:

از آن جا كه نگارش غالب متون ادبي كهن به گونه اي متفاوت از نگارش رايج امروزين است، در مجموعه ي حاضر سعي شده است حتي الامكان اصول صحيح نگارش رعايت شود، تا مطالعه و فهم مطالب براي خوانندگان سهل گردد.

ـ در گزينش متون، ترتيب زماني آفرينش آثار رعايت گرديده است.

ـ ارجاعات در متن به دو گونه مي باشد:

پاره اي از ارجاعات مربوط به تعليقاتي است كه در پايان هر بخش آمده است و در متن شماره ي هر تعليقه داخل () و بالاي كلمه يا جمله ي مربوط قرار گرفته است.

ارجاعات ديگر مربوط به مآخذي است كه نگارنده به عنوان شاهد به آنها استناد نموده است به طوري كه مطالب اخذ شده داخل «» بوده و در انتهاي



[ صفحه 22]



مطلب شماره ي راهنما درج گرديده، در پايان مقدمه و هر قسمت مآخذ مربوطه ثبت گرديده است.

در پايان كتاب منابع و مآخذ با آدرس كامل ذكر گرديده است.

ـ در تعليقات بخش يكم، پاره اي از حواشي مربوط به نگارنده است (كه با حرف (ن) به معني نگارنده مشخص گرديده اند)، لكن عمده ي تعليقات از متن هر اثر برداشت شده اند.



[ صفحه 27]




پاورقي

[1] رودكي. به كوشش خليل خطيب رهبر. ص 22.

[2] شكوه شمس. آن ماري شيمل. ص 811.

[3] همان منبع. ص 810.

[4] همان. ص 377.

[5] همان. ص 379.

[6] همان. ص 814.

[7] همان. ص 389.

[8] همان. ص 388.

[9] همان. ص 804.

[10] همان. ص 366.

[11] تازيانه هاي سلوك. محمدرضا شفيعي كدكني ص 37.

[12] شرح جامع مثنوي. كريم زماني. دفتر اول. صص 14 و 13.

[13] تازيانه هاي سلوك. محمدرضا شفيعي كدكني ص 39.

[14] رودكي. به كوشش خليل خطيب رهبر. ص 54..

[15] شعر و شاعران در ايران اسلامي. معظمه اقبالي. ص 92.

[16] سيماي نماز. حسين انصاريان. صص 165 و 164.


بازگشت