وقت نماز






ساعت پنج است، غروب آمده

وقت نماز است چه خوب آمده



باد به يكباره اذان را سرود

بوي گل آورد زهر جا كه بود



بغض به دامان گلويم نشست

با تپشي پنجره ام را شكست



آه دلم وقت خدا گفتن است

سجده ي من بعد دعا گفتن است



حنجره ام در طلبش مي شكست

بعد نگاهم به وضو مي نشست



آه خدا سفره ما خالي است

خواهر من كارگر قالي است



روز و شبم عشق و نماز و سجود

كاش خدا باز دري مي گشود



وقت وضو بود كه باران گرفت

اين دل خشكيده ي من جان گرفت



محسن شهركي



[ صفحه 81]




بازگشت