نور نماز






بيا به خويشتن خويش باز برگرديم

نيازمند بدان بي نياز برگرديم



بس است اينهمه بيگانگي بحضرت دوست

بيا دوباره بسوي نماز برگرديم



بكار ما گره افتاده از گناه بيا

به آستانه ي آن چاره ساز برگرديم



ببال بندگي از خاك تا خدا رفتن

حقيقتي است بيا از مجاز برگرديم



نماز جذبه عشق است و شوق شيدايي

خوش است اينكه بدان سوز و ساز برگرديم



چراغ عاطفه روشن شود زنور نماز

مقيم خلوت دل باش در حضور نماز



ضمير پاكدلان با نماز نوراني است

نشان عشق رخ زرد و مهر پيشاني است



چو رخ به خاك نهي مژده ي وصال دهند

عزيز مصر شود يوسفي كه زنداني است



به اعتبار عبوديت آدمي شده ايم

كه بندگي همه اوج كمال انساني است





[ صفحه 56]





مقيم خانه ي محراب شو تماشا كن

كه شمع خلوت دل گرم پرتوافشاني است



به اشتياق تماشاي يار وقت نماز

هزار آينه در پيچ و تاب حيراني است



نماز واسطه ي فيض بي نهايت اوست

كه شكر نعمت او نيز از عنايت اوست



محمد (ص) آنكه قيامش نماز را جان داد

چراغ معرفت حق به دست انسان داد



نخست مرتبه با آيه ي نماز و جهاد

به سرنگوني بت هاي شرك فرمان داد



بلال او به نداي نماز صبح و غروب

نويد فتح و رهائي به اهل ايمان داد



ركوع كرد و به تعظيم او فلك خم شد

سجود كرد و كرامت به حق پرستان داد



زفر صولت توحيد و جوهر ايمان

به عمر خودسري و كفر و شرك پايان داد



نماز برد بدانسان بدرگه معبود

كه مي كنند ملايك بدان قيام سجود





[ صفحه 57]





اگر نماز بود آنچه بوتراب كند

خدا عبادت ما را كجا حساب كند



علي چنان به نماز ايستد كه پنداري

چو تشنه ايست كه رفع عطش به آب كند



ولي حضرت حق كز شرافت نامش

خدا دعاي دل خسته مستجاب كند



شگفت نيست گر آن روح حق پرستي را

به سجده ضربت شمشير كامياب كند



قسم به كعبه كه جز مرتضي كسي نتوان

حيات و مرگ بدينگونه انتخاب كند



فلك نماز علي را كجا برد از ياد؟

به طاعت دو جهان آن نماز زينت داد



نماز را نسزد حد وصف و شعر و مقال

كه در كلام نگنجد حديث شوق وصال



همين بس است كه روز جزا مسلمان را

نخست مرحله مي باشد از نماز سئوال



نماز بود كه از خون وضو گرفت و نمود

حسين كشته ي ايمان بعرصه گاه قتال



نماز بود كه لب تشنه گان وادي عشق

گزاردند به درگاه قادر متعال





[ صفحه 58]





به آن سري كه بمحراب نيزه قامت بست

چو آفتاب كه در ابر خون گرفت زوال



قسم به آنكه نمازش اشاره ي خون بود

به سجده اي كه پر از استعاره ي خون بود



خداي عشق به دلهاي باصفا سوگند

به لحظه هاي مناجات انبيا سوگند



به اهلبيت ولايت به عزت ايمان

كه يك نفس نشدند از خدا جدا سوگند



به محرمان خرابات جلوه ي ازلي

به سرخوشان مي صافي صفا سوگند



به شاهدان شهيدي كه شعر هستي را

رقم زدند بديوان نينوا سوگند



كه جان ما به فروغ نماز زنده كني

به سجده گاه يقين- خاك كربلا سوگند



اميدم آنكه زاهل نماز بشمارند

به آن نماز كه شايستگان بجاي آرند



جعفر رسول زاده- آشفته



[ صفحه 59]




بازگشت