حصن حصين






نماز است روئين دژ اهل دين

بيا اي برادر بحصن حصين



چو شيطان نيابد در اين قلعه راه

شوي ايمن از او در اين پايگاه



بسا كس كه برپاي دارد نماز

كند ذكر و تسبيح خود را دراز



ولي بهره اش زين قعود و قيام

نباشد بجز خستگي تمام



چو خواهي كه برپاي داري نماز

بدرگاه بخشنده بي نياز



تو را بايد آن سان زبان و بيان

كه باشد سزاوار اخلاق جان





[ صفحه 52]





چو در دل بود راز اهل يقين برآري

زجان بانگ ايمان و دين



همان به كه با جذبه عشق و راي

تو آري نماز اي برادر بجاي



بود گر كس آگه زلطف خدا

بد آنگه كه سازد نمازي ادا



نخواهد سر از سجده دارد بلند

بدين پايه باشد نماز ارجمند



حسن كريمي سليمي- از ساري



[ صفحه 53]




بازگشت