طبيب دل






اي نماز اي پرتو ايمان ما

اي فروغت نور جسم و جان ما



اي نماز اي شام دل روشن زتو

اي خزان زندگي گلشن زتو



اي كه در وادي غمها مأمني

اي كه تو اميد فرداي مني



هر كسي دور از تو شد دور از خداست

هر كه سر پيچد زتو از حق جداست



قبله گاه راز از قرآن توئي

بر دل بيمار ما درمان توئي



اي طبيب اين دل بيمار ما

اي دواي نخوت پندار ما



ديده ي دلها تو را معطوف شد

از تو منكرها همه معروف شد



اي زتو روشن ضمير عارفان

وصف تو هرگز نگنجد در بيان



اي كه منظور از مسلماني توئي

چشمه ي فياض رحماني توئي





[ صفحه 19]





قصد صحبت تا كنم با بي نياز

خويش را حاضر كنم بهر نماز



چونكه خواهم با خدا نجوا كنم

با كليدت قفل دل را وا كنم



صحبتي با دوست بنمايم دمي

تا نهد بر زخم جانم مرهمي



پاره بنمودي زپايم بندها

داده اي با حق مرا پيوندها



اي نماز اي بهترين اعمال ما

اي محول بر همه احوال ما



ما بخاك افتاده و برپا توئي

ما همه لب تشنه و دريا توئي



در صف حشرم بتو اميدهاست

وز خداوند جهان تأييدهاست



فسا- فيروزي «نادر»



[ صفحه 20]




بازگشت