زير نور ماه




آفتاب خسته تن، پر مي كشد

چون كبوتر از لب ايوان ما



نغمه ي گرم مؤذن باز هم

مي نشيند بر دل پس كوچه ها



تكدرخت بيد روي فرش خاك

زير نور ماه مي خواند نماز



برگ برگ او به روي شاخه ها

مي كند در گوش شب راز و نياز



چادري از شكوه بر سر مي كشم

باز مي بارد دو چشمم بي صدا



مي شود سجاده ام درياي عشق

غرق نور و عطر خوشبوي دعا



مهري ماهوتي



[ صفحه 16]




بازگشت