برخيز و نماز شب به جاي آر


شهيد ثالث رحمه الله مي گويد: «وقتي كه كاشف الغطاء رحمه الله وارد قزوين شد به منزل برادرم (ملا محمد صالح) منزل كرد و آن مكان بوستان بزرگي بود. ميهمانان هر يك در جايي خوابيدند من هم در گوشه ي باغ به استراحت پرداختم. چون پاسي از شب گذشت شيخ مرا آواز داد: «برخيز و نماز شب به جاي آر.»

عرض كردم: «برمي خيزم»

شيخ از من گذشت و من ديگر چشمم گرم شد. ناگاه حس كردم احوالم متغير گشت و گويي درد دلي عارضم شد. از شدت درد برخاستم. دريافتم اين تغيير حال به جهت آوازي است كه مي شنوم. از پي آن صدا و آواز روانه شدم چون به نزديك منبع صدا رسيدم ديدم شيخ جعفر كاشف الغطاء رحمه الله با نهايت خضوع و خشوع و تضرع و زاري و بيقراري به مناجات با خداوند سبحان مشغول است؛ ناله ي پاك او آن چنان در قلب من اثر كرد كه مدت 25 سال است از پي آن ناله به نيمه شب برمي خيزم و با حضرت دوست به مناجات مي نشينم. [1] .



[ صفحه 77]




پاورقي

[1] نماز راز دوست، ص 218.


بازگشت