پيشگفتار






دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند

نماز نيمه شبي دفع صد بلا بكند



عتاب يار پري چهره عاشقانه بكش

كه يك كرشمه تلافي صد جفا بكند



ز ملك تا ملكوتش حجاب بردارند

هر آن كه خدمت جام جهان نما بكند



شب خيز كه عاشقان به شب راز كنند

گرد در و بام دوست پرواز كنند



هرجا كه دري بود به شب در بندند

الا در دوست را كه شب باز كنند



شب است و غايبان در خواب نازند

شب است و شاهدان اندر نمازند



مشو غافل زجا برخيز كه مرغان

سحر كوشند و در راز و نيازند



اگر با اشك چشم شويي دلت را

همي بيني ملائك پاكبازند



گهي بانگي برآرند اهل دل را

كه برخيزيد، خوبان عشقبازند



به سوز دل سكوت شب شكستند

به هنگام نيايش چاره سازند



اگر بيني دعاشان مستجاب است

سحر خيزند و عمري پيش تازند





[ صفحه 9]




بازگشت