مسجد فضيخ


377. امام باقر عليه السلام: مسجدي كه پيامبر صلي الله عليه و آله در روز واژگون شدن خمره هاي شراب در آن نشسته بود، از آن روز، مسجد فضيخ (شراب خرما) ناميده شد؛ زيرا بيشترين شراب هاي واژگون شده، شراب خرما بود. [1] .

378. الكافي - به نقل از ليث مرادي -: از امام صادق عليه السلام درباره ي مسجد فضيخ پرسيدم كه چرا به اين اسم ناميده شده است. فرمود: «به خاطر نوعي درخت خرما كه فضيخ خوانده مي شود، اين مسجد، فضيخ ناميده شده است». [2] .

379. الكافي - به نقل از عمار بن موسي -: من همراه امام صادق عليه السلام وارد مسجد فضيخ شديم. فرمود: «اي عمار! اين گودال را مي بيني؟».

گفتم: آري.

امام عليه السلام فرمود: «زن جعفر - كه بعدها امير مؤمنان وي را به همسري گرفت -، در اين جا نشسته بود و پسرانش از جعفر، همراهش بودند. زن گريست. پسرانش گفتند: براي چه گريه مي كني، مادر؟

گفت: براي امير مؤمنان.

گفتند: براي امير مؤمنان، گريه مي كني و براي پدر ما گريه نمي كني؟!



[ صفحه 153]



گفت: اين، از آن گونه [گريه ها] نيست؛ بلكه به ياد سخني افتادم كه امير مؤمنان، آن را در اين جا به من گفت و همين، مرا به گريه انداخته است.

گفتند: آن سخن چيست؟

گفت: من و امير مؤمنان، در اين مسجد بوديم كه او به من فرمود: اين گودال را مي بيني؟

گفتم: آري.

امير مؤمنان فرمود: من و پيامبر خدا، در اين جا نشسته بوديم كه پيامبر صلي الله عليه و آله سرش را در دامن من گذاشت. آن گاه، چرتش برد و كم كم، خوابش عميق شد. وقت نماز عصر رسيد. دلم نيامد سرش را از روي دامنم بردارم و او را اذيت كنم، تا آن كه وقت گذشت و نماز عصر من، فوت شد. سپس پيامبر خدا بيدار شد و فرمود: «اي علي! نماز خوانده اي؟».

گفتم: نه.

فرمود: «چرا؟»

گفتم: دوست نداشتم تو را اذيت كنم.

پيامبر خدا برخاست و رو به قبله ايستاد و دو دستش را بلند كرد و گفت: «خداوندا! خورشيد را به وقت پيشين آن برگردان تاعلي، نماز بخواند».

خورشيد به وقت نماز برگشت تا آن كه من، نماز خواندم، آن گاه، همچون ستاره اي غروب كرد». [3] .



[ صفحه 154]




پاورقي

[1] تفسير القمي: ج 1 ص 181 به نقل از ابوجارود، بحارالأنوار: ج 66 ص 488 ح 21.

[2] الكافي: ج 4 ص 561 ح 5، تهذيب الأحكام: ج 6 ص 18 ح 40، علل الشرائع: ص 459 ح 1، المحاسن: ج 2 ص 66 ح 1186، بحارالأنوار: ج 100 ص 214 ح 5.

[3] الكافي: ج 4 ص 562 ح 7، قصص الأنبياء: ص 291 ح 388 تقريباً با همان الفاظ، بحارالأنوار: ج 100 ص 216 ح 15.


بازگشت